loading...
گروه ادبیات دوره ی متوسطه دوم شهرستان چابهار
حسین فنودی بازدید : 1438 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (1)

 

*طرح درس روزانه نگارش پایه دهم*

 

حسین فنودی

 

 

 

مرحله مقدماتی

آغاز درس با یاد و نام خدا خیر مقدم به دانش آموزان معرفی خود به عنوان دبیر پایه دهم-بیان خلاصه  ای از نگارش این پایه و انتظاراتی که از دانش آموزان داریم

 

10دقیقه

مرحله دوم

تقسیم کردن دانش آموزان به گروه های 5 نفره ایجاد 6 گروه 5 نفره و نامگذاری گروه ها با نظر خود دانش آموزان

 (گروه سعدی-خیام-رازی- حافظ-مولوی)

 

10دقیقه

مرحله سوم

توضیح درس اول

پرورش موضوع :چگونه موضوعی را برای نوشتن پیدا کنیم.چه راه های به شکوفایی ذهن و گشودن گره ذهنی کمک می کند ؟

1-   بارش فکری  (توضیح با مثال)

2-  اگر نویسی (توضیح کامل با مثال)

3-گزین گفته ها (توضیح کامل با مثال)

 

 

 

 

10دقیقه

مرحله چهارم

مثال :باران 

1-آوای باران

 2-چکیدن آب باران از ناودان

3-خشکسالی دشمنی برای باران

4-خاطره ی باران

 5-تشبیه اشک به باران 

 6-باران حسی شاعران

  7-هوای آرام بخش باران

  8-چه کسانی از باران زجر می کشند

 9-رنگین کمان

 10-مقصد قطره باران

 11-تشبیهات باران

  12-آسمان دلش گرفته

  13- باران گریه ابر

 14-عمر باران

گروه اول بارش فکری:

  1-آیا دریا هم آرامش بخش است

2- آیا کشتی ها می توانند فرهنگ را از راه دریا به کشورهای دیگر انتقال دهند

3-آیا در دریا آرامش فکری نقش دارد

4 -آیا در دریا آرامش  کشورها نقش دارند

گروه دوم اگر نویسی :

1 اگر آب دریا شیرین بود

2 اگر می توانستیم روی دریا راه برویم

3 اگر یک طرف   نیمکره زمین  آب و طرف  دیگر خشکی بود

4 اگر دریا ها رنگ قرمز داشتند

گروه سوم گزین گفته ها :

1 قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود در چه مراحلی از زندگی بیشتر کاربرد دارد؟

 2 چرا نگاه کردن به دریا ثواب دارد؟

 3 منظور شاعر از موج دریا به گردن خشکی سینه ریز صدف می آویزد ؟

 

 

30دقیقه

مرحله پنجم

نظر خواهی از دانش آموزان

10دقیقه

 


 

حسین فنودی بازدید : 286 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (0)

 

 

 

*طرح درس سالانه ی زبان فارسی تخصصی *

 

حسین فنودی

 

صفحه

فعالیتها

موضوع  درس

شماره    درس

هفته

ماه

13-9

پرسش شفاهی

قواعد ترکیب

اول

اول

مهر

23-14

پرسش شفاهی

جمله

دوم

دوم

30-24

ازمون کتبی

مطابقت نهاد و فعل گروه فعلی

سوم

سوم

41-31

پرسش شفاهی

نمایش نامه فیلم نامه

چهارم

چهارم

49-42

پرسش شفاهی

واژه و واژگان در زبان- دستور خط فارسی (1)

پنجم و ششم

پنجم

آبان

58-50

پرسش شفاهی

جمله ی ساده و اجزای آن

هفتم

ششم

65-59

آزمون کتبی املا تقریری

نوشته های ادبی 1

هشتم

هفتم

73-66

پرسش شفاهی

گروه اسمی

نهم

هشتم

81-74

پرسش شفاهی

نوشته های ادبی  (2)

دهــم

نهم

آذر

88-82

پرسش شفاهی

ساختمان واژه  (1)

یازدهم

دهم

92-89

پرسش شفاهی

دستور خط فارسی (2)+ قسمتی از درس سیزدهم                            

دوازدهم

یازدهم

98-93

املاتقریری+آزمون کتبی

 دنباله  درس نوشته های ادبی (3)

سیزدهم

دوازدهم

106-99

پرسش شفاهی

نظام معنایی زبان

چهاردهم

سیزدهم

104-9

آزمون کتبی

 تکرار  دروس  گذشته  همراه  آزمون

دوره دروس

چهاردهم

دی

 

 

زمان برگزاری آزمون ترم اول

...........

 

برگزاری امتحانات نوبت اول

115-107

پرسش شفاهی

ساختمان واژه  (2)

پانزدهم

پانزدهم

بهمن

124-116

پرسش شفاهی

بازگردانی-باز نویسی-باز آفرینی

شانزدهم

شانزدهم

129-125

پرسش شفاهی

دستور تاریخی (1)

هفدهم

هفدهم

136-130

آزمون کتبی

طنــــــــــــز پردازی

هیجدهم

هیجدهم

اسفند

150-137

پرسش شفاهی

دستور تاریخی (2)دستور خط فارسی (3)

نوزده وبیست

نوزدهم

162-151

املا تقریری

مرجع شناسی

بیست و یک

بیستم

168-163

آزمون کتبی

دستور  تاریخی  (3)

بیست و دو

بیست و یکم

تعطیلات نوروزی

 

فروردین

174-169

پرسش شفاهی

نقش های  زبان

بیست و سه

بیست و دوم

175-189

پرسش شفاهی

اسناد و نوشته های حقوقی

بیست و چهار

بیست و سوم

192-189

پرسش شفاهی

دستورخط فارسی (4)+ قسمتی از درس 26

بیست وپنجم

بیست و چهارم

اردیبهشت

198-193

املا تقریری

دستور تاریخی  (4)

بیست و ششم

بیست وپنجم

210-199

پرسش شفاهی

ویـــــــــرایش

بیست و هفتم

بیست و ششم

 

آزمون کتبی

آمادگی برای امتحان هماهنگ ورفع اشکال

دوره کتاب

بیست و هفتم

 

 

 

 

 

حسین فنودی بازدید : 185 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (0)

 

*طرح درس سالانه زبان فارسی سوم رشته ریاضی-تجربی*

 

حسین فنودی

 

 

 

عنوان درس

 

درس

هفته

ماه

مرور مطالب زبان فارسی دوم

مرور زبان فارسی (2)

اول

 

 

مهر

قواعد ترکیب

اول

دوم

جمله -بیاموزیم

دوم

سوم

ویرایش-بیاموزیم

سوم

چهارم

املای همزه در فارسی

چهارم

اول

آبان

مطابقت نهاد و فعل-بیاموزیم

پنجم

دوم

نگارش تشریحی-بیاموزیم

ششم

سوم

گروه فعلی-بیاموزیم

هفتم

چهارم

گروه فعلی بیاموزیم

هفتم

اول

آدر

زندگی نامه نویسی -بیاموزیم

هشتم

دوم

جمله ی ساده و اجزای آن-بیاموزیم

نهم

سوم

نا مطابق های املایی

دهم

چهارم

بازگردانی ؛باز نویسی-بیاموزیم

یازدهم

اول

دی

 

رفع اشکال و حل نمونه سوالات امتحان

دوم

 

امتحانات نیم سال اول

سوم

چهارم

نظام معنایی زبان -بیاموزیم

دوازدهم

اول

 

بهمن

گروه اسمی(1)-بیاموزیم

سیزدهم

دوم

آشنایی با نوشته های ادبی

چهاردهم

سوم

گروه اسمی (2)

پانزدهم

چهارم

طنز پردازی -بیاموزیم

شانزدهم

اول

 

 

اسفند

ساختمان واژه (1)-بیاموزیم

هفدهم

دوم

کلمات دخیل در املای فارسی(1)

هجدهم

سوم

مرجع شناسی

نوزدهم

چهارم

تعطیلات نوروزی

اول

 

 

فروردین

دوم

ساختمان واژه (2)-بیاموزیم

بیستم

سوم

نقش های زبان-بیاموزیم

بیست و یکم

چهارم

بیاموزیم-کلمات دخیل در املای فارسی

بیست و دوم-بیست و سوم

اول

 

 

اردیبهشت

                      ساختمان واژه(3)-

بیاموزیم

بیست و چهارم

دوم

رفع اشکال و حل نمونه سوالات امتحان نهایی

سوم

امتحانات نوبت دوم

چهارم

 

 

 

 

 

 

 

حسین فنودی بازدید : 963 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (0)

 

*طرح درس سالانه ی زبان و ادبیات فارسی پیش دانشگاهی*

 

حسین فنودی

 

ماه

هفته

درس

عنوان درس

هدف کلی درس

مهر

اول

اول

نی نامه

اثر بزرگ مولوی-مفاهیم نی نامه وپیام های آن

دوم

دوم

مناجات - نیایش

جلوه هایی ازآثار ادب غنایی

سوم

سوم

کاوه  داد خواه

ادبیات حماسی

چهارم

چهارم

دریای کرانه ناپدید-من این همه نیستم

ادبیات غنایی

آبان

اول

پنجم

مناظره خسرو با فرهاد

آشنایی با آثار نظامی و نمونه اشعار او

دوم

ششم

اکسیر عشق

نمونه ای از آثار غنایی

سوم

هفتم

بهار عمر

نمونه ای از آثار غنایی و مفاهیم و پیام های آن

چهارم

هشتم

مجنون و عیب جو

نمونه ای از آثار غنایی و مفاهیم آن

آذر

اول

نهم

سپیده ی آشنا

نمونه ای از آثار غنایی و مفاهیم آن

دوم

دهم

قلب مادر

نمونه ای از آثار غنایی و مفاهیم آن

سوم

یازدهم

کیش مهر سرود عشق

نمونه ای از آثار غنایی و مفاهیم آن

چهارم

دوازدهم

رباعیات

نمونه ای از آثار غنایی و مفاهیم آن

دی

اول

سیزدهم

حکایات

حسب حال  -زندگی نامه

دوم

چهاردهم

بارقه های شعر فارسی

حسب حال و جلوه های ادبی زندگی نامه

سوم

برگزاری امتحانات پایان نیمه ی  اول سال تحصیلی

چهارم

بهمن

اول

پانزدهم

پرورده گویی

ادبیات تعلیمی و مفاهیم آن

دوم

شانزدهم

ذکر حسین بن منصور

ادبیات تعلیمی و مفاهیم آن

سوم

هفدهم

مست و هوشیار

ادبیات تعلیمی و مفاهیم آن

چهارم

هجدهم

گویی بط سفید جامه به صابون زده است

توصیف و تصویر گری

اسفند

اول

نوزدهم

دماوندیه

شعر توصیفی معاصر و پیام های آن

دوم

بیست ؛بیست و یکم

شب کویر - جهاد

نثر توصیفی قدیم و جدید - ترجمه

سوم

بیست و دوم

دیوان شرقی

نمونه ترجمه در نثر فارسی و انواع آن

چهارم

بیست و سوم

می تراود مهتاب

ادبیات معاصر (شعر معاصر)

 

اول

تعطیلات نوروزی

فروردین

دوم

تعطیلات نوروزی

سوم

بیست و چهارم

خوان هشتم

نمونه ای از آثار پدید آمده در ادبیات معاصر

چهارم

بیست و پنجم

صدای پای آب پیش از تو

نمونه ای از آثار پدید آمده معاصر وپیام های آن

اردیبهشت

اول

بیست و ششم

قصه ی عینکم

ادبیات داستانی

دوم

بیست و هفتم

آخرین درس-مناجات

نمونه هایی از ادبیات داستانی و پیام های آن

سوم

امتحانات پایانی

چهارم

 

 

 

حسین فنودی بازدید : 6400 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (0)

 

*طرح درس سالانه ادبیات فارسی پایه ی دهم*

 

حسین فنودی

 

ماه

هفته

درس

عنوان درس

صفحات

                               اهداف کلی

 

 

 

مهر

اول

-

آشنایی با دانش آموزان و       بررسی تحمیدیه

10

آمادگی آغازین

دوم

یکم

چشمه و سنگ

15-12

روان خوانی،بررسی واژه های کاربردی از نظر قلمرو های زبانی ،ادبی و فکری

سوم

دوم

از آموختن ننگ مدار

19-16

تاکید برپیام درس و بررسی قلمرو های زبانی ،   ادبی و فکری

چهارم

دوم

روان خوانی - خسرو

26-20

بررسی پیام درس و معنی واژه ها

 

 

آبان

اول

سوم

سفر به بصره

34-30

بررسی قلمرو های زبانی،فکری و ادبی

دوم

چهارم

آزاد

38-35

تقویت قدرت ،تحلیل و تفکر دانش آموزان

سوم

پنجم

کلاس نقاشی

42-39

بررسی پیام درس و معنی واژه ها

چهارم

پنجم

پیرمرد چشم ما بود

46-43

تقویت قدرت روان خوانی دانش آموزان

 

 

آذر

اول

ششم

مهر و وفا

52-50

تدریس نکات دستوری شعر و بررسی قلمروهای زبانی،ادبی و فکری

دوم

هفتم

گنج حکمت-جمال و کمال

57-54

بررسی انواع سجع ها و قلمروهای زبانی، فکری و ادبی

سوم

هفتم

بوی گل و ریحان

58

روان خوانی شعر

چهارم

هشتم

در سایه سار نخل ولایت

67-62

بررسی قالب های شعر نو و قلمروهای زبانی ، فکری و ادبی

 

 

دی

اول

نهم

غرش شیران

71-69

بررسی اجزای تشکیل دهنده ی قصیده ،آرایه های ادبی شعرو قلمروهای زبانی، فکری و ادبی

دوم

نهم

باز این چه شورش است

72

بررسی قالب شعری ترکیب بند

سوم

امتحانات نوبت اول

چهارم

 

 

بهمن

اول

دهم

دریا دلان صف شکن

81-76

بررسی پیام درس و قلمروهای زبانی،         فکری و ادبی

دوم

یازدهم

خاک آزادگان

85-83

بررسی معنی واژه ها ،آرایه های ادبی و قلمروهای زبانی، فکری و ادبی

سوم

یازدهم

شیرزنان ایران

92-86

روان خوانی و بررسی پیام درس

چهارم

دوازدهم

رستم و اشکبوس

101-99

بررسی شعر حماسی و انواع آن

 

 

اسفند

اول

دوازدهم

رستم و اشکبوس

101-99

معنی واژه ها و آرایه های ادبی شعر

دوم

سیزدهم

گردآفرید

106-102

بررسی قلمروهای زبانی ، فکری و ادبی ، بررسی واژه ها و آرایه های ادبی

سوم

سیزدهم

دلیران و مردان ایران زمین

110-109

روان خوانی شعر

چهارم

چهاردهم

طوطی و بقال

117-114

بررسی قلمروهای زبانی ، فکری و ادبی

 

فروردین

اول

*تعطیلات نوروزی*

دوم

سوم

پانزدهم

آزاد

120-119

تقویت قدرت تفکر و خیال دانش آموزان

چهارم

شانزدهم

خیرو شر

126-121

بررسی قلمروهای زبانی، فکری و ادبی

 

 

اردیبهشت

اول

هفدهم

سپیده دم

137-134

بررسی قلمرو های زبانی، ادبی و فکری

دوم

هجدهم

غفلت نگاه-بینوایان

150-144

بررسی قلمروهای زبانی ،ادبی و فکری ، تقویت روان خوانی

سوم

امتحانات نوبت دوم

چهارم

 

 

 

حسین فنودی بازدید : 4843 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (0)

 

*طرح درس روزانه ادبیات فارسی پایه دهم*

 

موضوع درس:آشنایی با تحمیدیه  ،درس چشمه و سنگ

 

حسین فنودی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فعالیت های مثل

 

       

 

        اهداف

اهداف کلی:بررسی تحمیدیه-شعر ستایش عطار-آشنایی و شناخت شعر  نو و کلاسیک-آشنایی با نیما

هدف خودی:آشنایی با عطار و تحمیدیه اش-بررسی شعر های معاصر-شناخت های قالب های شعر نو و سنتی بررسی قلمرو های فکری و زبانی شعر چشمه و سنگ

هدف های رفتاری(انتظار می رود پس از پایان آموزش فراگیری بتواند):

 

 

حیطه ها

حیطه شناختی:لحن صحیح خوانش اشعار را بشناسد-با تحمیدیه آشنا شود-تفاوت بین شعر نو و سنتی را تشخیص دهد ابیات دشوار درس را تحلیل کند

حیطه روانی حرکتی:مثالهای برای تحمیدیه بزند-سوالات مربوط به قلمرو های زبانی,ادبی و فکری این درس را پاسخ دهد ابیات دشوار را تحلیل کند

انتخاب روش و الگوی تدریس

روش بارش فکری،روش کار گروهی مبتنی بر (IcT)

انتخاب وسیله آموزشی

استفاده از نرم افزار ها-(ورق زن) کتاب,کتاب درس کمک آموزشی پخش تصاویر مرتبط با مبحث از طریق ویدیو،ویدیو پروژکتور،استفاده از تخته هوشمند

 

فعالیت مقدماتی

فعالیت های مقدماتی

حضور و غیاب و گروه بندی دانش آموزان کلاس-دیدن تکالیف تعیین شده جلسه قبل بررسی مناسبت های موجود در هفته

ارزشیابی

ابتدا ارزشیابی آغازین را انجام می دهیم

 

آماده سازی

 

 

 

 

 

فعالیت های حین تدریس

آماده سازی و ایجاد انگیزه

ابتدا با شرح تاریخچه ای از زندگی نیما و تفاوت های شعر سنتی و نوبه مبحث مورد تدریس ورود پیدا می کنیم پس از دانش آموزان می خواهیم تعدادی از شاعران معاصر که با آنها آشنایی دارند معرفی کنند

       

 

 

 

        ارائه درس

فعالیت معلم:آرایه های مربوط به هر بیت را برای فراگیری بررسی می کنیم و توضیح می دهیم

قلمرو زبانی و نکات دستوری برخی از ابیات را بررسی می کنیم ونمونه های دیگر را برای تسلط بیشتر دانش آموزان مطرح می کنیم

فعالیت فراگیران:1-دانش آموزان باید بتوانند آرایه های مشابه را در ابیات دیگر را تشخیص دهند.و با راهنمایی دبیر مربوط به تصحیح اشکالات خود بپردازند

2-از دانش آموزان انتظار می رود که بتوانند نمونه های مشابه را حل کنند و نکات دستوری ابیات را تشخیص دهند

 

فعالیت های تکمیلی

جمع بندی و نتیجه گیری

توضیح کلی درس بررسی نکات جدید رفع اشکال

ارزشیابی پایانی

 چند بیت از ابیات درس  را  فراگیران بخوانند و قلمرو زبانی ،ادبی و فکری را بررسی کنند

 

فعالیت های پایانی

 

تعیین تکلیف

سوالات خود ارزیابی مربوط به هر درس برای جلسه ی بعد حل شود تنها سوالات تشریحی مربوط به مبحث مورد نظر از کتاب کمک آموزشی حل شودو آماده ی پاسخگویی به سوالات دبیر برای جلسه بعد باشد

 

 

 

حسین فنودی بازدید : 230 پنجشنبه 29 مهر 1395 نظرات (0)

 

 

ایرج شهرامی پور از نویسندگان پرکار سیستان و بلوچستان

 

  ایرج شهرامی پور دبیر ادبیات فارسی دبیرستان های شهرستان چابهار با تالیف و چاپ 19 کتاب تا کنون،یکی از نویسندگان پرکار و برجستۀ استان سیستان و بلوچستان به شمار می روند. ایشان به جز آثار چاپ شده، سه اثر دیگر برای چاپ و نشر دارند. در ادامه شما را به مطالعۀ مطلبی که بزرگ ترین سامانۀ چاپ و نشر ایران در مورد وی نوشته اند دعوت می کنیم.

خودآموز فارسی دهم

بر روی ادامۀ مطلب کلیک کنید

حسین فنودی بازدید : 159 شنبه 23 آبان 1394 نظرات (0)

همکاران محترم 24 آبان ماه ،روز کتاب و کتابخوانی مبارک. به همین منظور دو کتاب ارزشمند رو به شما معرفی میکنم 

 

*1)

جملات حکیمانه

نام کتاب: امام حسین و ایران
نویسنده: كورت فريشلر
ناشر: دنياي دانش
مترجم: ذبیح الله منصوری

کتاب امام حسین و ایران توسط کورت فیشلر، نویسندهٔ اهل آلمان نوشته شده‌ است.
فیشلر در این کتاب به بررسی منطقی واقعه کربلا پرداخته و بعضی از روایتها را به چالش می کشد.
وی در این کتاب نماینده حضرت حسین بن علی علیه‏السلام در(ری) را دخترش فاطمه ملقب به (حورالعین) می‏داند.
در سال شصتم هجری نماینده‏ای (حورالعین) از طرف حسین بن علی (ع) وارد (ری) شد و در باغ بهار حضور به هم رسانید در آنجا (گیو) پسر(رستم فرخ‏زاد) و سپهبدان مازندران و گیلان با احترام زیاد او را پذیرفتند. وی گفت صبر امام حسین(ع) از ظلم و فسق(یزید) به انتها رسیده و از طرف یزید دائم او را در فشار می‏گذارند که با وی بیعت کند و برای این که وظیفه خود را در قبال خداوند و شارع دین اسلام و پدرش بموقع
اجرا بگذارد مایل است که از حجاز خارج گردد و کسانی که در آن مجلس حضور داشتند از آن مژده بسیار خوشحال شدند و گفتند که حاضرند در راه حسین بن علی(ع) فداکاری نمایند و...

 

**2)


جملات حکیمانه 

نام کتاب: محمد پیغمبری كه از نو باید شناخت
نویسنده: كنستان ویرژیل گئورگیو
ناشر: نگارستان كتاب
مترجم: ذبیح الله منصوری

کتابی جنجالی در زندگی پیامبر است .نوشته نویسنده رومانیایی کنستانتین ویرژیل گئورگیو و ترجمه ذبیح‌الله منصوری است.

«كونستان - ويرژيل - گيورگيو» در پانزدهم ماه سپتامبر سال 1916 م در شهر «روس باني» واقع در ايالت «مولداوي» كشور «روماني» متولد شد،وي از جواني علاقه به مطالعه دراديان داشت و بعد از اتمام تحصيلات مقدماتي وقتي وارد دانشگاه «بخارست» گرديد،رشته فلسفه واديان را انتخاب كرد. پس از خاتمه تحصيلات وارد وزارت امور خارجه روماني شد و به مقام وزارت رسيد.
گيورگيو در زماني كه در دانشگاه تحصيل مي كرد و همچنين در دوران وزارت علاقه مخصوص به مطالعه تاريخ اسلام داشت. وي بعد از جنگ جهاني دوم به فرانسه رفت و مشغول تدريس شد و چند كتاب نوشت كه كتاب (محمد (ص) پیغمبری كه از نو باید شناخت) آخرين اثر او مي باشد.
«محمد (ص) پيغمبري كه از نو بايد شناخت»، كتابي است در مورد زندگاني پيامبر (ص) در اين اثر بنابر آنچه كه در مقدمه آن با نام (درباره كتاب) آمده، قرآن و پيغمبر اسلام (ص) ومسلماناني كه به نسل جوان و سالخورده معرفي مي شود با آنچه از زمان ديگران تا كنون شنيده و خوانده شده فرق دارد. نويسنده سيره پيامبر (ص) را به صورت علمي و تحقيقي مورد بحث و بررسي قرار داده به طوري كه شخصيت جديد برجسته اي به پيغمبر اسلام و مسلمانان صدر اسلام داده يكي از خصوصيات اين كتاب آن است كه به صورت ساده و روان مطالب را آورده كه براي خواننده بسيار شيرين است به طوري كه از خواندن ملول و خسته نمي شود

فهرست کتاب محمد پیغمبری که باید از نو شناخت:
دوران کودکی
سال حمله به مکه
محمد امین
حلف الفضول (جوانمردان داوطلب)
ازدواج محمد (ص) با خدیجه
دوره زندگی خانوادگی
در غار (حرا)
آغاز رسالت
مسلمانان اول
کلمه‌ای چند راجع به روحیه اعراب
اولین زن که در راه اسلام به شهادت رسید
عمر بن الخطاب نیرومندترین مرد عرب چگونه مسلمان شد
اولین مرتبه که مسلمین مجبور شدند مهاجرت کنند
تحمل گرسنگی مخوف در (شعب)
توضیح علمی معراج چیست
کسانی که دیده نمی‌شدند ایمان آوردند
امت در مذهب اسلام یعنی چه
یک وافعه قطعی در تاریخ اسلام (هجرت)
بزرگترین فداکاری محمد (ص) چه بوده است
برای چه هجرت در تاریخ اسلام و دنیا اهمیت دارد
حرکت از (قبلا)‌ورود به مدینه
اولین قانون اساسی در اسلام
جلوگیری از عبور کاروان‌های مکه از مدینه
موضوع ماه حرام و حمله (عبدالله بن جحش)
تاکتیک جنگی محمد در جنگ (بدر)شنیدنی است
اولین مرتبه که اسراری جنگی از ترحم برخوردار شدند
انعکاس جنگ بدر در مکه
اخراج عده‌ای از یهودیها از میدنه
جنگ (احد) و شجاعت دلیران اسلام
یک مطالعه نظامی در جنگ (احد)
زن‌های پیغمبر اسلام
نقشه‌ای که (قریش) برای مبارزه با محمد (ص) کشیدند
اولین مرتبه که خندق در عربستان حفر شد
پیغمبر اسلام تصمی می‌گیرد برای حج (عمره) به مکه برود
علی بن ابیطالب (ع) فرمانده سپاه اسلام در جنگ خیبر
خالد بن ولید گفت این مرد اهل خدعه نیست
جنگ با قشون روم
روزی که محمد (ص) با پیروزی وارد مکه شد
در تنگه (حنین)
(عام الوفود) یا سال پذیرفتن سفرا
کسالت پیامبر
ارتحال

حسین فنودی بازدید : 95 شنبه 23 آبان 1394 نظرات (0)

کاش می­ دانستم کسی که ادب ندارد، چه دارد و کسی که ادب دارد چه چیزی را از دست داده است، این در حالی است که سرچشمه­ ی ادب کتاب است.(بزرگمهر)

کتاب، صدف حکمت است که سخنان چون جواهر از آن خارج می­ شود، هزینه کردنِ نقره، برای کتاب، طلای عقل و خرد را برای تو به ارمغان می­ آورد. (از دست دادن نقره برای به دست آوردن کتاب، با طلای عقل و خرد جبران می­ شود.)(بزرگمهر)

دانش و مطالعه­ ی کتاب را از دست ندهید، زیرا کتاب دانش و فرهنگی است که گذشتگان برای شما دربند کرده­ اند، تا عقل شما افزون گردد.(از سخنان هوشنگ)

در مطالعه و تأمّل در کتاب کوشش بسیار کن تا آگاهی و بهره­ ی تو افزایش یابد.(انوشیروان)

از خواندن کتاب خسته نشو زیرا مطالعه­ ی طولانی آن، ورق زدن عقل مردم جهان و آگاهی به رفتار و اخلاق حکیمان پیشین، پیامبران و همه­ ی ملل و اقوام جهان است.(از پندهای انوشیروان)

بهترین چیز برای پرورش عقل یادگیری است.(ابن مسکویه)

اگر تو را فرزندی خردسال است، خواه پسر خواه دختر، او را به دبستان بفرست زیرا فروغ دانش دیده­ ی روشن و بیناست. (آذرباد مهر سپندان )

زن و فرزند خود را از تحصیل دانش و کسب و هنر بازمدار تا غم و اندوه بر تو راه نیابد و در آینده پشیمان نگردی. (آذر باد مهرسپندان)

ای پسر من، تو را می‏ گویم بهترین چیزها برای سخاوت، تعلیم و تربیت مردم است. (همان )

 پرهیزگار و قانع باش... و با حرمت، در آموختن حریص و بی‌شرم و حق‌شناسِ استاد خود. (قابوس‌نامه )

حسین فنودی بازدید : 122 شنبه 23 آبان 1394 نظرات (0)

 

مادرحيات با تو بهشت است و خرّم  است          ور  بي  تو بود  هر دو جهانش جهنّم است

ما را عواطف اينهمه از شير  مادر  است          اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست

اغلب  كسان كه پرده حــــرمت دريده اند         در    كودكي   محبّت    مــــادر     نديده اند

امروز   هستيم   به اميد  دعـــــاي تست         فردا   كليد   باغ   بهشتم    رضاي     تست

شهريار

 

مادر    دانا    تواند    پرورد   فـــــــرزند  را         تندرست و پردل و جان سخت و با عزم و متين

 در تن سالم بود عقل متين و فكر   خوب          كي   توان   از   ناتوانان خواست اوصافي چنين

افسر سبزواري

 

مادر  اگر    دستم   به   دامانت   رسد باز         مي بوسم   آن    دامان    پاك نازنين را

يا اشك   مي‌شويم   غبار   غم ز چهرت          و زشوق مي‌سايم به درگاهت جبين را

غلامرضا صديق

 حديث از خــــــــــــــاتم پيغمبـــران است         كه جنّت  زير  پـــــــــاي مادران است

بزن  بر پاي مــــــــــــــادر بوسه از شوق         كه   خاك پــــــاي او رشك جنان است

گرچه در  عالم پدر دارد مقامي ارجمند         ليكن افزون ازپدر قدر ومقام مادر است

مادر   دانا   كند    فرزند   دانــــــــا تربيت         هركه برهرجا رسدازاهتمام مادر است

خسرو

 

روز و شب پيرو  فرمان توام    مادر  جان         چونكه پروردة دامان توام مادر جان

شيرة جان عوض شير به من دادي و من         پرورش  يافتة  جان توام مادر جان

رضائي خراساني

 

در زير   پاي   مادر   باشد   بهشت آري         در منزلت ترا نيست هرگز نظير مادر

رسا خراساني

 

به   گلشن   گر  گلي بي خار     باشد         تو  باشي    آن   گل    بي خار مادر

ثابت

 

هرگز  نشد   محبّت   ياران   و  دوستان         هم   پايه   محبّت   و مهر  و  وفاي تو

ابوالقاسم حالت

 

آسمان زندگي روشن شد از نور پدر         گلشن هستي مصفّا ازصفاي مادراست

سيد رضا مويد

 

درآنسرايكهزننيست،انسوشفقتنيست     در آن وجود كه دل مرد،مرده است روان

به هيج مبحث و ديباچه‌اي قضا ننوشت         براي  مرد   كمال   و    براي    زن   نقصان

اگر  فلاطن و   سقراط بوده اند  بـزرگ         بزرگ  بوده     پرستار      خردي     ايشان

به گاهواره مادر،به كودكي بس خفت         سپس به مكتب حكمت حكيم  شد  لقمان

وظيفه زن ومردايحكيمداني چيست         يكياستكشتيوآنديگرياستكشتيبان

هميشه  دختر امروز مــــادر فرداست         ز مـــــــــادر   است  ميسّر، بزرگي پسران

زني  كه  گــــوهر تعليم و تربيت نخريد         فروخت   گوهر    عمر    عـــزيـــز   را   ارزان

نه بانوست كه خود را بزرگ مي‌شمرد         به   گوشواره   و   طوق   و   به  ياره مرجان

براي گردن   و  دست زن نكــو پروين         سزا   است   گوهر   دانش   نه  گوهر  الوان

پروين اعتصامي

 

گــــــــــويند مرا  چو زاد مــــــــــادر         پستان به   دهن  گــــرفتن آموخت

شبهــــــا بــــــــــــر گاهواره  من         بيدار   نشست  و خفتــــــن آموخت

لبخنــــد نهــــــــاد بــر لب مــــــــن         بـــــر غنچة گــــل   شگفتن آموخت

يك  حـــــرف و دو حـــرف بر  زبـــانم         الفاظ  نهـــــــاد  و گفتـــن آموخت

دستم بگرفت و پـــا به پــــــا بـرد         تا  شيــــوة  راه    رفتن   آمــــوخت

پس هستي  من  ز هستي اوست         تا هستم  و هست  دارمش دوست

ايرج ميرزا

 

چهخوشگفت زاليبهفرزندخويش         چو ديدش پلنگ  افكن و پيلتن

گر  از  عهد  خرديت يـــاد آمــــدي         كه  بيچاره بودي در  آغوش من

نكردي   در اين روز بــــر من جفا         كه  تو   شير  مردي و من پيرزن

سعدي

 

خداونـــدا  ميــــــان  بندگــــــانت         كسي  هرگز  نگيرد جاي  مادر

مجيد شفق

 

همي نالم كه مادر در برم نيست         شكوه ساية او بر سرم نيست

مهدي سهيلي

 

مرا گر  دولت  عالــــم ببخشند         برابر  با  نگـــاه  مــــادرم  نيست

                                                                                                                 مهدي سهيلي

حسین فنودی بازدید : 90 شنبه 23 آبان 1394 نظرات (0)

 

در زبان عربی کاربست این نویسه‌های گوناگون البته درست و خردمندانه است چرا که هر یک از این ها در برابر یک واج با واگویش (تلفظ) متفاوت قرار می گیرد. اما وجود این چندگانگی در خط فارسی خردمندانه و پذیرفتنی نیست، چرا که در واگویش فارسی، این نویسه‌ها هیچ تفاوتی با هم ندارند. از این رو اگر خط فارسی پیش از آن که جای خود را به خط دیگری بدهد، بخواهد خود را بازسازی کند و تبدیل به خطی آراسته، روان، ساده و منطقی شود، ناگزیر است تا آن جا که ممکن است به یک‌گانه‌نویسی روی آورد تا از کمند این آشفتگی‌ها برهد. 

اکنون برای بررسی به تر واژه‌هایی  که در آن ها نویسه ی "ط" به کار رفته است، آن ها را به چهار دسته تقسیم می کنیم:

دسته‌ی نخست: اعضای این دسته واژه‌هایی هستند که در اصل عربی هستند و به‌ همان گونه وارد زبان پارسی شده‌اند. مانند طول، طیر، طرح، طیران و ... . در باره ی این گروه، تا اطلاع ثانوی ناگزیریم همچنان از همان نویسه "ط" بهره ببریم. چرا که شمار واژه‌های وامی "ط"دار در پارسی امروز بسیار زیاد است و به کنارنهادن این نویسه ممکن است به آشفتگی و پریشانی در خط بیانجامد و از سویی ایجاد چنین دگرگونی ِ بنیادینی - که تنها مربوط به نویسه‌ی "ط" نیست، بلکه سایر حرف های تازی را نیز در بر می‌گیرد - نیازمند یک عزم و آهنگ ملی است و تنها یک "ملت" است که می تواند چنین تصمیم بنیادینی را در باره‌ی خط خود بگیرد. پژوهشگران و نویسندگان به اندازه‌ی توان خود، تنها می توانند بنیاد‌های نظری چنین دگرگونی‌هایی را بپرورانند.

 دسته‌ی دوم: این دسته دربرگیرنده‌ی واژه‌هایی است که در اصل عربی نیستند، بلکه به دلیل کاربست هنجارهای واگویشی عربی دارای نویسه "ط" شده اند (به اصطلاح مُعرَّب شده‌اند) و سپس با همان‌گونه‌ی عربی‌ شده وارد زبان فارسی شده‌اند. مانند امپراطور ، سقراط و ...

در این جا باید ، پوشش عربی این واژه‌ها را به کنار نهاده و آن ها را با در نظر گرفتن هنجارهای نگارشی و واگویشی خودمان بازسازی کنیم. چرا که "ط" نماد کاربست هنجارهای شنیداری و واگویشی عربی است و هیچ منطقی نمی تواند کاربست آن را در زبان پارسی توجیه نماید. هر زبانی خود شایستگی و حق آن را دارد که بر هر واژه‌ی بیگانه که برخورد می کند رنگ بومی بزند  و از این رهگذر آن را در خود فرو بلعد. بر این پایه باید همه‌ی این واژه‌ها را از نو با هنجارهای گویشی و شنیداری فارسی بازسازی کرد.

برای نمونه "امپراطور" (imperator) واژه‌‌ای است فرنگی که عرب ها آن را  "اِمبَراطور" شنیده و به کار بسته‌اند. حال چه در حالی که ما واج "ط" در فارسی نداریم. پس یک ایرانی باید  آن را "امپراتور" بنویسد  یعنی همانطور که می گوید و می شنود بنویسد.

همچنین است باطری (battery) که باید "باتری" نوشته شود یا "بلیط" (Billet) که نگارش درست آن "بلیت" است. استوره نیز در همین گروه است (معرب واژه‌ی یونانی historia ).

یک زیرگروه بزرگ این دسته، نام بزرگان غیرعربی است که نامشان معرب شده و سپس در پارسی به‌نادرستی به همان گونه‌ی  عربی ‌گشته به کار رفته‌اند. مانند: ارسطو (ارستو)، سقراط (سقرات)، ذیمقراطیس (دموکریتوس)، طالس (تالس) و ... . این واژه‌ها در اصل تازی نیستند بلکه تازی‌‌شده‌اند و بر پایه‌ی آن چه گفته شد زبان فارسی هیچ بایستگی ِ منطقی برای پاس داشت این رسم ‌الخط غیر بومی ندارد.

 دسته سوم: این دسته واژه‌های در اصل فارسی هستند که از سوی تازیان معرب شده و به دلیل چیرگی تازیان در دوره‌هایی از تاریخ، گونه‌ی نوشتاری آن ها بر بومیان غلبه کرده و آن ها نیز آن واژه‌ها را به همان‌گونه‌ی عربی شده به کاربسته‌اند. مانند طوس ( پهلوان و شهری ایرانی که باید توس نوشته شد)، اسطوانه (که پارسی است و از واژه ی فارسی "ستون" است و باید با "ت" نوشته شود.). همچنین است طنبور (تنبور)، طراز (تراز)، طوطی (توتی)، طاس (تاس)، طپیدن (تپیدن)، طوطیا (توتیا)، غلطیدن (غلتیدن)، خطمی (ختمی، گونه‌ای گل) و... که همه پفرسی بوده و باید با "ت" نوشته شوند. در این اواخر چنین دگرگونی هایی خود‌ به‌ خود در حال شکل گیری است.

 دسته چهارم: واژه‌هایی که در عمل دارای دو گونه‌ی نوشتاری هستند. یعنی هم با "ت" و هم با "ط" نوشته شده اند و هر دو گونه کم وبیش جا‌افتاده است. مانند: سفسطه/سفسته، اطاق/اتاق، اطو/اتو، اطراق/اتراق، تارم/طارم، طرخون/ترخون، قوطی/ قوتی، طپانچه/ تپانچه ...

درباره‌ی این واژه‌ها نیز با چشم پوشی از اصل و ریشه‌ ی آن ها می توانیم بدون هیچ‌گونه تردیدی گونه‌ی "ت"دار را برگزینیم و به‌کارگیریم. چرا که نویسه‌ی "ط" متعلق به خط فارسی نیست. یعنی در همه‌ی این موردها باید گونه‌ی "ت"دار را برگزید و نوشت. (از: سرای دانای توس. کورش جوشن لو)

حسین فنودی بازدید : 115 شنبه 23 آبان 1394 نظرات (0)

واج واج هر کدام از آواهای زبان را واج مي‌گویند. واج عبارت است از کوچک‌ترین واحد صوتی متمایز. واج‌ها دو دسته‌اند: مصوت، صامت 1- مصوت یا صدادار: آوایی است که با لرزش تار آواها از گلو بیرون مي‌آید و هنگام ادای آن دهان گشاده مي‌ماند. در زبان فارسی امروز شش مصوت وجود دارد. مصوت کوتاه: خط آوایی: مصوت بلند: خط آوایی: 2-صامت یا بی صدا: واج‌هایی که در ادای آن‌ها جریان هوا پس از گذشتن از نای گلو در نقطه‌اي میان گلو و لب، ناگهان بر اثر مانعی متوقف مي‌شود. شماره صامت‌ها در زبان فارسی امروز 23 صامت است که عبارتند از: ء ب پ ت ج چ خ د ر ز س ش ف ق ک گ ل م ن و ی ه البته برای نشان دادن برخی از صامت‌ها چند نشانه به‌کار مي‌بریم مثلا: ز، ذ، ض، ظ ا ،و، ی سه نشآن‌هاي هستند که گاهی صامت و گاهی مصوت هستند این نشانه‌ها اگر واج دوم هجا باشد مصوت است و در غیر این صورت صامت: با دام، بود، بید (مصوت) ابر، ورد، یزد (صامت) ه: صامت است. (هنر، شهر، راه) البته گاهی در پایان کلمه نشانه مصوت کوتاه (-ِ) است. خانه، گربه مصوت مرکب: بعضی زبان‌شناسان معتقدند که در زبان فارسی دو مصوت مرکب نیز وجود دارد: 1- در واژگان فردوسی، نوروز، روشن 2- درواژگان مِی، کِی، رِی اما بعضی این مصوت را یک مصوت و یک صامت کوتاه مي‌دانند.

حسین فنودی بازدید : 139 چهارشنبه 20 آبان 1394 نظرات (0)

 

آنچه را که در بهبود فرایند یاد دهی و یادگیری بایددر نظر داشت :

 آموزش به مجموعه فعالیت هایی گفته می شود که معمولاً به یادگیری منجر می شود. این فعالیت ها به وسیله ی معلم و یاد گیرنده توأماً انجام می شود، ولی در تجزیه و تحلیل نهایی،‌ یادگیری که نتیجه ی آموزش است به وسیله ی یادگیرنده صورت می پذیرند؛ در واقع معلم، ‌روش یادگیری را آموزش می دهد نه صرفاً موضوع درسی را. موفقیت در امر آموزش به عواملی چون معلم، وسایل آموزشی و یادگیرنده و تعامل آنها با یکدیگر مربوط است. آموزش و یادگیری ضمن ارتباط بسیار نزدیک با یکدیگر، دو فرآیند مستقلند. آموزش می تواند به یادگیری منجر شود، ولی ضرورتاً یادگیری نتیجه ی آموزش نیست. به این ترتیب، معلم یادگیری را تسهیل می کند ولی هر یادگیرنده ای مسئول یادگیری خود است. بنابراین، می توان گفت آموزش مجموعه ای از فعالیت هایی است که در پی تسهیل یادگیری است ولی ممکن است به یادگیری منجر نشود. هر نوع تدریس لزوماً به یادگیری منتهی نمی شود. آن چه برای معلم در امر آموزش اهمیت دارد،‌ شناخت یادگیرنده و تسهیل یادگیری برای یادگیرنده است. بنابر آنچه گفته شد، این نتیجه حاصل می شود که آموزش را نمی توان به سلیقه ی شخصی معلم واگذار کرد. به همین جهت در این قسمت برای بهبود فرآیند یاددهی – یادگیری به چند نکته ی اساسی در زیر اشاره می شود.1- کلاس درس را با جدیت شروع کنید: برخی معلمان در اولین جلسه ی تدریس سال تحصیلی،‌ کلاس درس را جدی نمی گیرند و همین امر ممکن است بهانه ای باشد برای درس نخواندن بعضی از دانش آموزان. لازم است معلم مطالبی را از قبل آماده کند و در صورتی که دانش آموزان منبع درسی نداشته باشند، برای آنها مطرح کند و بدین وسیله اولین جلسه ی تدریس را رسمی و جدی بگیرد.2- انتظارات خود را بیان کنید: در آغاز سال تحصیلی خواسته های خود را برای دانش آموزان مطرح کنید، بیان این انتظارات یک چهارچوب و قالبی برای دانش آموزان ایجاد می کند تا بر اساس آن عمل کنند.3-  با تک تک دانش آموزان ارتباط برقرار کنید: برقراری رابطه با دانش آموز نه تنها باعث ایجاد صمیمیت و همدلی می شود بلکه موجب رفع مشکلات آموزشی و اخلاقی می شود.4- از وضع جسمی و روحی دانش آموزان خود آگاه شوید: برخی دانش آموزان ممکن است ناراحتی جسمی یا روانی داشته باشند، لذا لازم است معلم از وجود این گونه ناراحتی ها آگاهی یافته و در صورت لزوم آنها را به پزشک مربوطه ارجاع دهد.5- برای خود طرح درس روزانه و سالانه داشته باشید: داشتن طرح درس نه تنها باعث تسلط معلم بر موضوع درسی می شود بلکه باعث احاطه ی بیشتر معلم بر کلاس درس می شود.6- با روش های گوناگون تدریس آشنا شوید: استفاده از یک شیوه ی خاص تدریس مانند سخنرانی دانش آموزان را به زودی کسل می کند، لذا معلم باید با شیوه های متفاوت تدریس آشنا شود و بر حسب مورد از هر یک از آنها استفاده کند.7- با قاطعیت برخورد کنید: برخی دانش آموزان بنا به دلایلی رفتارهای ناشایست اخلاقی از خود نشان می دهند مانند لگد زدن به دیگری،‌ دشنام گفتن و... در این گونه موارد نباید معلم بی تفاوت بماند بلکه باید قاطعانه مورد را دقیقاً‌ بررسی کند.8- خوش خلق و خوش رفتار باشید: اولین برخورد برای دانش آموزان بسیار مهم و مؤثر می باشد، ‌لذا لازم است معلمان در آغاز سال تحصیلی از خود خوش برخوردی نشان دهند تا ذهنیت مثبتی در دانش آموزان ایجاد کنند.9- انعطاف پذیر باشید: نباید معلمان خود را در چهارچوب یک برنامه ی کاری مشخص قرار بدهند، بنا به دلایلی مانند ایام تعطیلی مناسبت ها، برنامه های فرهنگی و... لازم می آید مواقعی که کارها مطابق انتظارات پیش نمی رود،‌ معلمان خود را از آن قالب مشخص بیرون آورند.10- سعی کنید به شیوه ی مستقیم یا غیر مستقیم از وضعیت خانواده ی (والدین) دانش آموز اطلاعاتی حاصل کنید: در صورتی که معلم از میزان تحصیلات، میزان درآمد، شغل و تعداد فرزندان والدین دانش آموز شناخت حاصل کند، از یک سو باعث ایجاد هم نوایی با دانش آموز و از سوی دیگر موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموز می شود.11- از آخرین اطلاعات و یافته ها در رشته ی تخصصی خود آگاهی یابید: تعهد و تخصص دو روی یک سکه اند. پیشرفت تکنولوژی علوم و فنون روز ایجاب می کند که معلمان از آخرین یافته ها در رشته ی تحصیلی خود آگاهی یابند. انتقال این اطلاعات به دانش آموزان موجب می شود که دانش اموزان، معلم را آگاه و با سواد شمرده و از کلاس درس وی لذت ببرند.12- پاسخ سؤالی را که نمی دانید، ‌نگویید: گاهاً برخی دانش آموزان سؤالات درسی و یا حتی غیر درسی می پرسند، اگر معلم پاسخ سؤال مورد نظر را نداند، در این صورت با صراحت جواب «نه یا نمی دانم» گفتن بهتر از آن است که به دانش آموزان اطلاعات نادرست انتقال داده شود، از سوی دیگر این امر صداقت معلم را بیشتر نمایان می کند.13- با شیوه ی مطالعه آشنا شوید: برخی دانش آموزان تنها از یک شیوه ی مطالعه استفاده می کنند و همین امر در دراز مدت ممکن است موجب کاهش انگیزه ی دانش آموز شود، لذا لازم است دانش آموزان به وسیله ی معلمان خود با روش های گوناگون مطالعه آشنا شوند. معلمان در این زمینه می توانند منابعی را برای دانش آموزان معرفی کنند.14- با علاقه وارد کلاس شوید: با لبخند و گشاده رویی وارد کلاس شوید نه با ترشرویی. این امر باعث ایجاد علاقه در دانش آموزان شده و شور و شوق فراوانی برای شنیدن و مطالعه ایجاد می کند.15- توجه دانش آموزان را به خود جلب کنید: با گفتن کلماتی مثل دقت کنید، این مطالب مهم است،‌ زیر این سطر خط بکشید، این مطلب در زندگی شما کاربرد بیشتری دارد و... می توان توجه دانش آموزان را به درس و کلاس بیشتر متمرکز نمود.16- شیوه ی کاری (تدریس) خود را ارزیابی کنید: هر معلمی لازم است از نقاط قوت و ضعف خود آگاهی یابد و روزانه شیوه ی تدریس خود را ارزیابی کند.17- به دانش آموزان اجازه ی انتقاد سالم و پیشنهاد مفید را بدهید: هر گونه پیشرفت در سایه ی انتقاد سالم و پیشنهاد مفید حاصل می شود. لذا لازم است معلمان به دانش آموزان خود بگویند و از آنها بخواهند هر گونه انتقاد سالم و یا پیشنهاد مفیدی دارند مطرح کنند.18- در صورت لزوم منابع جانبی برای دانش آموزان معرفی کنید: همان گونه که استفاده از وسایل کمکی آموزشی به فهم بهتر مطالب درسی کمک مؤثری می کند، استفاده از منابع جانبی نیز در برخی اوقات به درک بیشتر مفاهیم درسی کمک می کند.19- رفتارهای متفاوت دانش آموزان را زیر نظر بگیرید: به گفته ی شهید رجایی،‌ معلمی شغل نیست، عشق و هنر است. لذا این عشق و هنر ایجاب می کند که هر معلمی برای نیل به هدف غایی پاسخ مقتضی و مناسب به رفتارهای مختلف دانش آموزان بدهد.

20- بر مشارکت گروهی دانش آموزان تأکید کنید: امروزه بیشتر از روش های فعال و نوین تدریس استفاده می شود، استفاده از این شیوه ها ایجاب می کند که همه ی دانش آموزان در فرآیند یاددهی – یادگیری مشارکت همه جانبه داشته باشند.

حسین فنودی بازدید : 243 چهارشنبه 20 آبان 1394 نظرات (0)

1.چراعاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی داستان:

عقل درلغت ازعقال و پای بند شتر ماخوذ است وچون خرد ودانش مانع رفتن طبیعت به سوی افعال ذمیمه شود لهذا خرد و دانش را عقل گویند .
رویه عقلا و هوشمندان همواره براساس تعقل و دوراندیشی استوار است . اطراف و جوانب امور را قبلا از نظر می گذرانند ، پست وبلند و زیروبم هر امری را در بوته سنجش و آزمایش قرار می دهند و سپس دست به کار می شوند تا اگر زیان وضرری معنا و مادتا برآن مترتب باشند در مقابل عمل انجام شده قرار نگرفته انگشت ندامت و پشیمانی به دندان نگیرند و بر گذشته افسوس و حسرت نخورند. در غیراین صورت اطلاق عنوان عاقل بر چنان افرادی دور از عقل واندیشه خواهد بود .
داستان شورانگیز زلیخا نسبت به یوسف پیغمبر به قدری مشهور و زبانزد خاص وعام است که همه کس کم و بیش به آن واقف است . یوسف صدیق فرزند یعقوب و راحیل بر اثر حسادت برادرانش در چاه افتاد و مالک بن دعر که با کاروانش از آن سوی می گذشت وی را نجات داده به عزیز مصر قطیربن رحیب یا فوطیفرع که در زمان سلطنت ریان بن ولید فرعون مصر می زیست به قیمت قابل توجهی فروخت .

عزیز مصر یوسف را به خانه برد و به همسرش زلیخا گفت :« او را گرامی بدار. شاید روزی از او بهره برگیریم و وی را به فرزندی بپذیریم زیرا در ناصیه اش اصالت و گوهر و نجابت ذاتی کاملا هویداست.» زلیخا که خود فرزند نداشت در پرورش و تربیت یوسف همت گماشت تا به حد کمال رسید ولی زیبایی و جذابیتش چنان محرک و خیره کننده شده بود که دل و جان زلیخا را به یغما برد واورا ازاوج غرور و نخوت به حضیض زبونی و بیچارگی کشانید . زلیخا برای تحریک یوسف که از ارتکاب گناه امتناع داشت و مخصوصا حاضر نبود نسبت به ولی نعمت خود عزیز مصر خیانت کند به هر وسیله ای متوسل شد و« جامه ای ازخز و دیبا به قامتش برید و کمرهای مرصع از گهرهای درخشان و تاجهای مذهب به عدد سیصد و شصت برایش مهیا ساخت . هر روز به دوشش خلعتی نو می انداخت و تاجی تازه بر فرقش می آراست . خوردنیهای گوناگون از سینه مرغ و مربای خوشگوار وشربت ناب و مغز بادام آماده می کرد تا یارش به هر چه میل کند حاضر سازد . شبها از دیبا و حریر برایش بستر می ساخت . و ازهر دری با وی سخن می گفت . ولی یوسف پارسا و پرهیزگار با وجود آنکه درعنفوان جوانی و غرورجوانی می زیست طنازی و عشوه گری زلیخا و آن همه امکانات را نادیده شمرد و نور تقوی و صفای ایمان چنان بر او هی زد که بدون ترس و تامل دست رد بر سینه زلیخا نهاد . زلیخا چون از همه طرف راه چاره و کامجویی را مسدود دید به اخافه و ارعاب یوسف برخاست و با حربه تهمت و افتراء ، شوهرش عزیز مصر را بر آن داشت که او را در سیاهچال جای دهد تا شاید رنج و شکنجه زندان بر سر راهش آورد و مسئول دلداده اش زلیخا را اجابت کند ولی خلف صدق یعقوب وسلاله ابراهیم خلیل به خانه جدید گام نهاده خوف زندان را در مقابل خوف و مشیت الهی به هیچ گرفت و در آن چهار دیواری تنگ وتاریک نیز به هدایت و ارشاد زندانیان و ترغیب و دلالت آنان به قبول توحید و پرستش خدای یگانه و احراز ملاهی ومناهی پرداخت . هر روز وساعتی که سپری می شد زلیخا به انتظار انصراف تصمیم و بازگشت محبوب بود ولی سالها گذشت ویوسف همچنان مانند کوهی استوار در چهار گوشه زندان باقی ماند و اوقات را به عبادت پروردگار وهدایت و ارشاد زندانیان گمراه مصروف داشته ازاینکه از کید ومکر زلیخا و سایر زیبارویان مصری رهایی یافت خدا را شکر می گذارده است . اینجا بود که زلیخا از کرده پشیمان شد و از اینکه یوسف را به زندان انداخت انگشت حسرت و ندامت به دندان گزید و زلیخای آشفته را درغم فراق معشوق و هجران دلداده اش بی تاب و نالان ساخت به قسمی که خواب و خوراک وآسایش از وی سلب گردید و نشاط جوانی و زیباییش به زشتی و کراهت گرایید . بعضی از شبها از دوری یوسف بی تاب می شد که با دایه وفادارش در تاریکی شب به زندان می رفت و در گوشه ای آن قدر محبوبش را نظاره می کرد که سپیده صبح می دمید و آن گاه به خانه باز می گشت . اگر چه زلیخا پس از رهایی یوسف از زندان و فوت همسرش مشمول وعنایت الهی قرارگرفته به فرمان خدا و با اعاده همان زیبایی و طنازی دوران جوانی به وصال محبوب رسید . ولی آن حسرت وندامت اولیه که ناشی از عدم تعقل ودوراندیشی بود بعدها به صورت ضرب المثل درآمده در افواه ملل و اقوام مختلفه مورد استشهاد و تمثیل قرار گرفت .

2.نه شیر شتر نه دیدار عرب

داستان:

خانواده ای ایلیاتی و عرب در صحرایی چادر زده بودند و به چراندن گله ی خود مشغول بودند. یک شب مقداری شیر شتر در کاسه ای ریخته بودند و زیر حصین گذاشته بودند. از قضا آن شب ماری که همان نزدیکی ها روی گنجی خوابیده بود گذارش به زیر حصین افتاد و شیر توی کاسه را خورد و یک دانه اشرفی آورد و به جای آن گذاشت.
فردا که خانواده ی ایلیاتی از خواب بیدار شدند و اشرفی را در کاسه ی شیر دیدند خوشحال شدند و شب دیگر هم در کاسه، شیر شتر کردند و در همان محل شب پیش گذاشتند. باز هم مار آمد و شیر را خورد و اشرفی به جای آن گذاشت و رفت.
این عمل چند بار تکرار شد تا اینکه مرد عرب ایلیاتی گفت : «خوبست کمین کنم و کسی را که اشرفی ها را می آورد بگیرم و تمام اشرفی هاش را صاحب بشوم» شب که شد مرد عرب کمین کرد. نیمه شب دید ماری به آنجا آمد مرد عرب تیر را انداخت که مار را بکشد. تیر به جای اینکه به سر مار بخورد دم مار را قطع کرد و مار بی دم فرار کرد. بعد از ساعتی که مرد عرب به خواب رفت مار برگشت و پسر جوان او را نیش زد. ایلیاتی عرب صبح که بیدار شد دید پسر جوانش مرده او را به خاک سپرد و از آن صحرا کوچ کرد.بعد از مدتی قحط سالی شد. بیشتر گوسفندها و حیوانات مرد عرب مردند. مرد عرب با زنش مشورت کرد و عزم کرد که برگردد به همان صحرایی که مار برایشان اشرفی می آورد. به این امید که شاید باز هم از همان اشرفی ها برایشان بیاورد.

خلاصه به همان صحرا برگشتند و مثل گذشته شیر شتر را در کاسه ریختند و در انتظار نشستند. تا اینکه همان مار آمد ولی شیر نخورد و گفت : «برو ای بیچاره عقلت بکن گم، تا تو را پسر یاد آید مرا دم، نه شیر شتر نه دیدار عرب.»

3.گوشت شتر قربانی

داستان:

تجاوز و تعدی به حقوق دیگران را در عرف اصطلاح با ظلم و ستم می­خوانند؛ ولی هرگاه این تجاوز به صورت چپاول و تاراج انجام پذیرد فی المثل اموال افراد ضعیف یا جمعیت و یا دولت را آن­چنان به یغما ببرند که نه از تاک و نه از تاک نشان اثری باقی بماند، در این صورت اصطلاحا گفته می­شود: «مگر گوشت شتر قربانی است.»
باید دید گوشت شتر قربانی چه خواص و مزایایی داشته که به صورت ضرب المثل در آمده است ؟در باور مسلمانان «عید قربان» یا «عید اضحی» یادگار حضرت ابراهیم خلیل و تصمیم وی در قربانی کردن فرزندش حضرت اسماعیل است که به فرمان الهی گوسفندی را به جای اسماعیل قربانی کرد.روز عید قربان روز دهم ذیحجه­ ی هر سال هنگام انجام مناسک در «منی» است. در این روز زائران کعبه و هر مسلمان مستطیعی موظف است به فرا خور تمکن و قدرت مالی گاو یا گوسفند و یا اقلا مرغی را قربانی و در راه خدا انفاق کند.به طوری که از مندرجات کتب تاریخی استنباط گردید شتر قربانی به شکلی که مورد بحث است از زمان سلاطین صفویه در ایران معمول گردید و سیاح ایتالیایی «پیتر ودولاواله» که معاصر «شاه عباس کبیر» بود در این زمینه می­نویسد:«... اکنون به شرح شتر قربانی که در این روزهای اخیر ناظر آن بودم می­پردازم. نهم دسامبر امسال مصادف با عید قربان بود که عید پاک مسلمانان است. قربانی بدین ترتیب انجام می­شود که سه روز قبل از عید یک شتر ماده را در حالی که به گل بنفشه و گل­های دیگر و حتی سبزی و برگ و شاخه­های گل زینت داده بودند در شهر می­گردانند و برای او نقاره و طبق و شیپور می­زنند و یک نفر ملا یعنی روحانی مسلمان­ها نیز گاه­گاه اشعاری می­خواند و سخنان دینی بر زبان جاری می­سازد. ... هرجا این شتر می­گذرد مردم دور او جمع می­شوند و دسته­ای از پشم او را به عنوان تبریک و تیمن می­کنند و حفظ می­کنند ... این جریان سه روز به طول می­انجامد. سپس در روز عید، صبح خیلی زود یعنی قبل از سر زدن آفتاب بعد از نماز صبح­گاهی تمام سران و بزرگان حتی خود شاه هرجا که هست با جمع کثیری از مردم، از هر طبقه و دسته، جمعی سوار و جمعی پیاده در محلی خارج از شهر، مثلا در اصفهان در محلی که اقلا دو میل با دیوار شهر فاصله دارد، با سلام و صلوات و سر و صدا جمع می­شوند. ... در آن­جا حلقه­ی بزرگی مرکب از تماشاچیان تشکیل می­شود که افراد سرشناس سوار بر اسب در وصف اول آن قرار دارند و به همین ترتیب پیاده و سواره طبقات مختلف در پشت آن قرار گرفته­اند و در این سه روز همه سعی می­کنند بهترین لباس­های خود را به تن کنند. ... جماعت بی­صبرانه در انتظار باقی می­مانند تا این­که حیوان با همان تشریفات از راه برسد و قبلا نیز حیوان را در طویل­ترین خیابان­های شهر گردانیده­اند چون در مشرق زمین پنجره رو به خیابان وجود ندارد مردم از بالای درب خانه­ها و دکان­ها و دیوار باغ­ها منظره­ی گذشتن او را تماشا کرده­اند. ... در جلو یک نفر نیزه­ای را حمل می­کند که دارای نوک تیز و درخشانی است و بعدا برای کشتن حیوان مورد استفاده قرار خواهد گرفت. وقتی دسته­ای به محل مورد نظر می­رسد به محوطه­ای که به همین منظور در وسط جمعیت خالی مانده است هدایت می­شود و از محله­های مختلف نیز عده­ای با اسب و عده­ای پیاده و هه چماق به دست در آن­جا حضور دارند که پس از انجام قربانی بلافاصله با قلدری قطعه­ی بزرگی از لاشه را طبق آداب و رسوم به محله­ی خود ببرند. در موقع عبور حیوان از وسط جمعیت مردم بیش از پیش پشم او را می­کنند و بعد هر کسی در جایی قرار می­گیرد و منتظر عاقبت کار می­شود. ... البته من نتوانستم به خوبی این جریان را ببینم ولی قبلا شنیده بودم با عنوان­ترین فرد حاضر باید حیوان را بکشد و دیدم که «حیدر سلطان» یعنی نگهبان حرمسرای شاه که با لباس فاخر رو به روی اسب تزیین شده­ای قرار گرفته بود نیزه­ای را طوری به دست گرفت که نوک تیزش رو به عقب بوده و به ترتیبی ایستاد که حیوان سمت راست او واقع شد و سپس چنان گلوی حیوان را سوراخ کرد که نیزه تا قلبش فرو رفت. ... بلافاصله حاضرین سیل آسا به سمت لاشه هجوم بردند و هرکس با تبر و ساطور و شمشیر و کارد وهرچه که در دست داشت مشغول بردیدن تکه­ای از گوشت شد. ... قسمتی از این گوشت را همان روز برای تبرک می­خورند و قسمتی دیگر را نمک می­زنند و در تمام مدت سال برای دفع بیماری یا شفای مریض از آن استفاده می­کنند. سر شتر به خانه­ی شاه فرستاده شد و تصور می­کنم همه ساله به همین ترتیب رفتار می­شود...»

از مراسم و تشریفات شتر قربانی به شکل و هیئت مزبور در زمان سلسله­های افشاریه و زندیه اطلاع در دست نیست ولی در زمان سلاطین قاجاریه خالی از رونق نبود. به طوری که دکتر «فووریه» طبیب مخصوص ناصرالدین شاه نوشته است:«... ناصرالدین شاه قاجار در روز عید قربان امر به کشتن شتری می­دهد ولی چون شخصا از مباشرت در نحر شتر اکراه دارد و از این حق شاهانه صرف نظر می­کند و آن را به یک نفر شبیه خود که روز عید لباس فاخر در بر می­کند و بر اسبی آراسته می­نشیند واگذار می­کند. این مرد به قدری به شاه شبیه است که تا مدتی مردم او را به جای ناصرالدین شاه می­گرفتند.

4.کینه شتری

داستان:

بشر جایزالخطاست و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علت جهالت و جوانی باشد قابل عفوو بخشایش است ولی بعضی­ها که لذت عفو را نچشیده­اند در انتقام و کینه توزی چنان یک­دنده و مقاوم هستند که به هیچ وجه حاضر نمی­شوند ذره­ای ازانتقام­جویی خارج شوند و قلم عفوو اغماض بر جریده جرایم و خطایا بکشند .

کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است و در مقام کینه های پی گیر به آن استشهاد می کنند . به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شتر مهربانترین و قانعترین حیوانات جهان شناخته شده است طاقت و توانایی این حیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی کران و ریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است . نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن می آموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ دار و موزون هدایت می کنند . شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکت می کند و نیز هنگامی که نمی خواهند در یک مسافت فوق العاده طولانی او را راه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می کنند . در عربستان شتر نر را لوک و شتر ماده را ناقه می گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را لوک و شتر ماده را ارونه و همچنین نوزاد ماده را مجی و نوزاد نر را هاشی می خوانند . کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل نماید . شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد . عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا لوک کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند . وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد . البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد . در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد . سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند . ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد . چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .

5.هرگز از کف دست مویی نمی روید

داستان:

وقتی که کسی مورد تهدید قرار گیرد و بخواهد متقابلا جواب دندان شکنی به تهدید کننده بدهد تا طرف مقابل، او را آدمی عاجز و زبون تصور نکند غالبا کف دستش را به او نشان می دهد و عبارت مثلی بالا را بر زبان می آورد. در سال 56 و 57 قبل از میلاد مسیح ارد اشک سیزدهم به تخت سلطنت ایران نشست. ارد نخستین پادشاه ایران است که در زمان سلطنش دولت ایران مجبور شد با امپراطوری مقتدر روم دست و پنجه دلیرانه نرم کند.در عهد سلطنت ارد سه تن از سرداران بزرگ روم به نام های پومپه و ژولیوس سزار و مارکوس کراسوس زمامدار قلمرو وسیع امپراطوری روم گردیده اند. سزار در این وقت کشور گالیا یا گالی ها یعنی کشور فرانسه امروز را فتح کرد و حکومت آن منطقه با فرماندهی قسمتی از سپاهیان روم را بر عهده داشت. پومپه حکمرانی اسپانیا را با سمت سردار از مجلس سنا گرفت. کراسوس به حکمرانی سوریه و سرداری سپاهی که می باید به آن مملکت برود مامون گردید ولی سناتورها اجازه ندادند که در این سمت و ماموریت با دولت اشکانی پارت جنگ کند. کراسوس که مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در سوریه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی رود فرات پلی ساخت و چند شهر میان دو رود را تصرف کرد.آن گاه به علت فرارسیدن فصل زمستان به سوریه بازگشت تا در فصل بهار با آمادگی کامل به جنگ پادشاه اشکانی برود. چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاق ها جمع کنند و منتظر فرمان باشند. در این وقت سفیرانی از طرف ارد اشک سیزدهم رسید و با کلماتی موجز و قاطع موضوع ماموریت خود را به کراسوس بیان کردند. پیام آنان قریب به این مضمون بود : «اگر این لشکر را رومی ها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد کرد و به کسی امان نخواهد داد ولی اگر چنان که به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفا برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملکت پارتی ها شده شهرهای ما را تصرف کرده اید ارشک برای نشان دادن اعتدال خود حاضر است که به ضعف و پیری شما رحم کند و به سپاهیان رومی که در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاک ما بیرون بروند، زیرا پادشاه ما این رومی ها را زندانیان خود می داند نه ساخلوی شهرها.»کراسوس با تکبر و خودپسندی تمام جواب داد : «قصد و نیتم را در سلوکیه به شما اعلام خواهم کرد !»ویزیگس معمرترین سفیر ایرانی چون سخن نیشدار کراسوس را شنید پوزخندی زد و کف دستش را نشان کراسوس داده گفت : «کراسوس، اگر از کف دست من مویی روییده شود تو هم سلوکیه راخواهی دید.»

6.دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن

داستان:

عبارت مثلی بالا درباره­ی کسی بکار می­رود که : «او را در تنگنای کاری یا مشکلی قرار دهند که خلاصی از آن مستلزم زحمت باشد.»
آدمی در زندگی روزمره بعضی مواقع دچار محظوراتی می­شود و بر اثر آن دست به کاری می­زند که هرگز گمان و تصور چنان پیشامد غیرمترقب را نکرده بود. فی المثل شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون مطالعه و دوراندیشی اقدام. ولی چنان در بن بست گیر کند که به اصطلاح معروف : «نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش.»
در چنین موارد و نظایر آن است که از باب تمثیل می­گویند : «بالاخره دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند.»یعنی کاری دستش داده­اند که نمی­داند چه بکند.
اکنون ببینیم دست و پای آدمی چگونه در پوست گردو جای می­گیرد که وضیع و شریف به آن تمثیل می­جویند.
گربه این حیوان ملوس و قشنگ و در عین حال محیل و مکار که در بیشتر خانه­ها بر روی بام و دیوار و معدودی هم در آغوش ساکنان خانه­ها به سر می­برند حیوانی است از رسته­ی گوشتخواران که چنگال­ها و دندان­ها و دو نیش بسیار تیز دارد.
گربه مانند پلنگ از درختان نیز بالا می­رود و مکانیسم بدنش طوری است که از هر جا و از هر طرف به سوی زمین پرتاب می­شود با دست و پا به زمین می­آید و پشتش به زمین نمی­رسد. گربه­های نیمه وحشی در سرقت و دزدی، ید طولایی دارند و چون صدای پایشان شنیده نمی­شود و به علاوه از هر روزنه و سوراخی می­توانند عبور کنند، هنگام شب اگر احیانا یکی از اطاق­ها در و پنجره­اش قدری نیمه باز باشد و یا به هنگام روز که بانوی خانه بیرون رفته باشد فرصت را از دست نداده داخل خانه می­شوند و در آشپزخانه مرغ بریان و گوشت خام یا سرخ کرده را می­ربایند و به سرعت برق از همان راهی که آمده­اند خارج می­شوند. خدا نکند که حتی یک بار طعم و بوی مرغ بریان و گوشت سرخ شده­ی آشپزخانه ذائقه­ی گربه را نوازش داده باشد در آن صورت گربه­ی دزد را یا باید کشت و یا به طریق دیگری دفع شر کرد. چه محال است دیگر دست از آن خانه بردارد و از هر فرصت مغتنم برای دستبرد و سرقت استفاده نکند. برای رفع مزاحمت از این نوع گربه­های دزد و مزاحم فکر می­کنم نوشته­ی شادروان «امیرقلی امینی وافی» به مقصود نزدیک­تر باشد که می­نویسد :
«... سابقا افراد بی­انصافی بودند که وقتی گربه­ای دزدی زیادی می­کرد و چاره­ی کارش را نمی­توانستند بکنند قیر را ذوب کرده در پوست گردو می­ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می­بردند و او را سُر می­دادند. بیچاره گربه در این حال، هم به زحمت راه می­رفت و هم چون صدای پایش به گوش اهل خانه می­رسید از ارتکاب دزدی بازمی­ماند.»

آری، گربه­ی دزد با این حال و روزگاری که پیدا می­کرد، نه تنها سرقت و دزدی از یادش می­رفت بلکه غم جانکاه بی­دست و پایی کافی بود که جانش را به لب برساند و از شدت درد و گرسنگی تلف شود.

7.گاوبندی

داستان:

هرگاه بین دو یا چند نفر در عمل و اقدامی مواضعه و تبانی شود عبارت گاوبندی مورد استشهاد و تمثیل قرار می­گیرد . به قول علامه دهخدا :« با کسی گاوبندی داشتن ، یعنی : در منافعی نامشروع با هم شریک بودن یا آنکه با کسی گاوبندی کردن یعنی : با اودر عملی شریک شدن .»
کشاورزانی که در قرا و قصبات ایران به امر کشت و زرع اشتغال دارند دو دسته هستند :
دسته اول کشاورزان مقیم که در محل کار، صاحب خانه و زندگی هستند و همان جا کشاورزی می کنند که آنها را صاحب نسق می گویند .
دسته دوم کشاورزان غیرمقیم هستند که این دسته را در اصطلاح عمومی خوش نشین و در منطقه مازندران اکاره می گویند . خانه و زندگی خوش نشینها در روستاهای دیگر است ولی چون درمحل سکونت و زادگاهشان اراضی دایر و مزروع به قدر کفایت و احتیاج وجود ندارد اوایل بهار که فصل کشت و زرع است به روستاهای دوردست می رفتند و هرکدام قطعه زمینی از مالک قریه می گرفتند و مانند کشاورزان مقیم در زمین مورد اجاره گاوبندی و زراعت می کردند و پس از برداشت محصول و پرداخت بهره مالکانه به روستاهای خویش باز می گشتند .
عبارت گاوبندی در اصطلاح کشاورزی به معنی استفاده از گاونر- گاو کاری – برای شخم و زراعت است به این ترتیب که یک جفت گاو کاری را با نهادن یوغ در گردن به خیش می بندند و از آن برای شخم زدن و آماده کردن زمین برای زراعت استفاده می کردند .
تا چندی قبل که تراکتور و سایرآلات و ابزار موتوری وجود نداشت چون گاوکاری مورد استفاده قرار می گرفت لذا عبارت گاوبندی با امور کشت و زرع ترادف پیدا کرد و از آن به منظور کشاورزی و زراعت افاده معنی می شد .
اما معنی مجازی آن یعنی مواضعه و تبانی و شرکت در منافع نامشروع ، از آنجا سرچشمه گرفته است که مباشران و متصدیان وصول بهره مالکانه برای آنکه منافع بیشتری نصیبشان گردد با یک یا چند نفر از خوش نشینها در زراعت و گاوبندی شریک می شدند و منافع حاصله را با یکدیگر تنصیف و تقسیم می کردند .
منتها جان کلام اینجاست که در موقع برداشت بهره مالکانه که برمبنای مساحت اراضی تحت کشت تعیین و از کشاورزان وصول می شد جناب مباشر! مساحت زمینهای شراکتی را که با خوش نشینها گاوبندی کرده کمتر از میزان مقرر تقویم می کرد و یا اصولاً به حساب نمی آورد تا زیان و ضرری متوجه او و شریک گاوبندیش نشود .

علت اینکه مباشر یا کارپرداز با کشاورزان مقیم صاحب نسق گاوبندی نمی کرد ، یعنی شریک نمی شد ، و این کار با خوش نشینها و اکاره ها انجام می داد از این جهت بود که کشاورزان مقیم به اوضاع و احوال و مساحت زمینهای تحت کشت یکدیگر کاملاً آشنا بودند و احتمال می رفت که تبانی و گاوبندی مباشر با آنان به وسیله سایر کشاورزان مقیم فاش و برملا شود ولی خوش نشین و اکاره این شرایط را نداشت ، از جای دور آمده بود و میل داشت رضایت خاطر نماینده مالک ( مباشر ) را به هر نحوی جلب کند تا سالهای آینده نیز بتواند در آن منطقه کشاورزی و بهره برداری کند . به این جهت مباشر یا کارپرداز با اطمینان خاطر می توانست با او گاوبندی کند و منافع حاصله را بدون دغدغه و نگرانی بالا بکشد . استمرار در این عمل از طرف مباشر و خوش نشین موجب شد که از عبارت گاوبندی در افواه عمومی به معنی مواضعه و تباین و شرکت در منافع نامشروع استناد و تمثیل کنند .

8.نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت

داستان:

شیارکاری با یک بند گاو در صحرا مشغول شخم زدن و کشت گندم بود، گدایی آمد و با چاخان و زبان ‌بازی، سیفال تو پالان (چالوسی) شیار کار کرد و شروع کرد به دعا و ثنایی که مرسوم گداها است که : «خدا برکت بده، چشمه­ی خواجه خضره، برکت به گوشه کرت باشه، یه مش گندم به من بده پیش خدا گم نمیشه».
شیار کار گفت : «بابا این گندما به این زحمت میباس برن تو دل زمین و هفت هشت ماه آب بخورن و ما هم خون دل و سرما و گرما بخوریم و هزار جور زحمت بکشیم تا فصل تابستون گندمی درو کنیم و خودمون و بچه بارمون و اهل و عیالمون و ارباب و مباشر و حیون و حشر و مرغ و چرغ و یه مش زن و مرد شهری هم بخورن ما وسیله­ی کار وسیله‌ساز هستیم؛ تو هم زحمت بکش بهتر از بیکاری و گداییه از همه گذشته ‌این گندم بذره و مال اربابه و من دست حروم به اون دراز نمی‌کنم برکتش ورداشته می­شه».گدا قانع شد و گفت: «من از راه دوری آدم یه ساتویی ایجو دراز می­شم.»توبره گداییش را گذاشت کنار دستش و خواب غفلت نر قلندری و بیعاری او را از جا برداشت. شیار کار هم مشغول شیار کردن و شخم زدن بود تا کارش تمام شد. گاوهایش را طبق معمول ول کرد که بروند آب بخورند، خودش هم رفت یک گوشه نشست که خستگیش در برود. یکی از گاوها خود را به توبره­ی گدا رساند و سفره­ی نان او را به دندان گرفت و تا گدا و شیارکار متوجه شوند گاو نان را بلعید. شیارکار خود را به گاو رساند و چوب را کشید به بخت گاو و حالا نزن کی بزن. گدا ماتش زد و گفت : «بابا طوری نشده، نشنیدی میگن به فقیر چه نونی بدی چه نونش بستونی تفاوتی نداره».شیارکار که گاوش فرار کرده بود، تو سر خودش می‌زد و خداخدا می‌کرد. باز گدا گفت : «بابا ! من حرفی ندارم، دگه تو چرا خودته می‌زنی بیا منه بزن وای به حال حیون زبون بسته که به گیر تو آدم ندیده افتاده؛ تو که راضی نمیشی گوت نون کس دگه ر بخوره چطور راضی میشی زن و بچه‌ت نون توره بخورن ؟»شیارکار گفت : «ها راست میگی ولی اینجور نیس، تو میری تو ده باز نونی گدایی می‌کنی اما گو من که نون گدایی خورد دگه به کار نمیره».
روایت دومزارعی در موقع استراحت، گاو خودش را در گوشه‌ای بسته بود و خودش به دنبال کارش رفته بود؛ یک نفر پیله‌ور آمد و در نزدیکی گاو بار انداخت و از کثرت خستگی به خواب رفت. گاو هم خودش را به خورجین پیله‌ور رساند و سرش را توی خورجین کرد و هرچه خوردنی در آن بود خورد. پیله‌ور پس از مدتی بیدار شد دید گاو هرچه خوردنی داشته خورده به ناچار به سراغ صاحب گاو رفت که خسارت خودش را از او بگیرد. وقتی که مطلب را به او گفت صاحب گاو جواب داد : «اشتباه کردی تو باید پول گاو مرا بدهی»

پیله‌ور گفت : «چرا من باید پول گاو تو را بدهم ؟» صاحب گاو جواب داد : «برای اینکه تو لقمه ­ی گدایی به گاو من دادی و گاو که نان گدایی و نان مفت خورد دیگر به درد کار نمی‌خورد».

9.اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد

داستان:

عقیده و نظر بعضی ها در اموری اظهار می شود که اگر دیگران را احتمال زیان و ضرر باشد آنها را از آن سود و فایده می برند. پاسخ این دسته از مردم همان است که در عنوان این قسمت آمده است.

راجع به «حاج میرزا آقاسی» صدر اعظم محمد شاه قاجار در برنامه این مرد عارف و روحانی دو موضوع توپ ریزی و حفر قنوات در صدر مسائل قرار داشت. افزایش توپ را موجب تقویت ارتش و حفر قنات را عامل اصلی توسعه کشاورزی می دانست. هر وقت فراغتی پیدا می کرد به سراغ مقنیان می رفت و آنها را در حفر چاه و قنات تشویق و ترغیب می کرد.روزی حاجی میرزا آقاسی برای بازدید یکی از قنوات رفته بود تا از عمق مادر چاه و میزان آب آن آگاهی حاصل کند. مقنی اظهار داشت : «تا کنون به آب نرسیده ایم و فکر نمی کنم در این چاه رگه آب وجود داشته باشد.» حاجی گفت :«به کار خودتان ادامه دهید و مایوس نباشید.» چند روزی از این مقدمه گذشت و مجددا حاج میرزا آقاسی به سراغ آن چاه رفت و از نتیجه حفاری استفسار کرد. مقتنی موصوف که به حسن تشخیص خود اطمینان داشت در جواب حاجی گفت : «قبلا عرض کردم که کندن چاه در این محل بی حاصل است و به آب نخواهیم رسید.»دفعه سوم که حاجی میرزا آقاسی برای بازدید مادر چاه رفته بود، مقتنی سر بلند کرد و گفت : «حضرت صدر اعظم، باز هم تکرار می کنم که این چاه آب ندارد و ما داریم برای کبوترهای خدا لانه میسازیم ! صلاح در این است که از ادامه حفاری در این منطقه خود داری شود.» حاجی میرزا آقاسی که در توپ ریزی و حفر قنوات عشق و علاقه عجیبی داشت و گوش او در این دو مورد به حرف نفی بدهکار نبود با شنیدن جمله اخیر که مقنی اظهار داشت بود از کوره در رفت و فریاد زد :«احمق، بیشعور به تو چه مربوط است که در این زمین آب ندارد، اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد»

10.حمام زنانه شد

داستان:

عبارت مثلی بالا هنگامی به کار می رود که در مجلس یا محفلی در آن واحد هر دو تن دو به دو با آواز بلند و بدون رعایت نظم و ترتیب با یکدیگر گفتگو کنند و آنچنان قشقرقی راه بیندازند که هیچ یک از افراد آن جمعیت حرف و سخنشان برای دیگران مفهوم نگردد .

در چنین مورد اصطلاحاً گفته می شود حمام زنانه شده است و یا به عبارت دیگر طاس گم شده است که در هر دو صورت پای حمام زنانه و حمامیان در میان است که باید دید در حمام زنانه قدیم چه می گفته اند و اصولاً چه مطالب و موضوعاتی مطرح شده است که گفتگو در حمام زنانه به صورت ضرب المثل درآمده است . همان طوری که در مقاله با آب حمام دوست می گیرد در کتاب حاضر آمده است سابقاً در کلیه شهرها و روستاهای ایران حمام عمومی با خزینه وجود داشت که چند متر پایینتر از سطح زمین ساخته می شد « تا آب جاری کوچه و خیابان بر آن سوار شود » و گنبدهای بزرگی سقف آن را تشکیل می داد و بر روی این گنبدها سوراخهایی تعبیه کرده ورقه های نازکی از سنگ مرمر و یا شیشه های نسبتاً محکم و مقاوم قرار می داده اند تا نور خورشید بتواند از آن عبور کرده صحن حمام و خزینه و سربینه – رختکن – و پستوهای حمام را روشن کند . گرمابه های قدیم از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح ، مردانه بود و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعدازظهر در اختیار زنان و بانوان قرار می گرفت که این طولانی شدن مدت حمام خانمها بدون حکمت و علت نبوده است زیرا مردان جز نظافت و تطهیر و انجام فرایض مذهبی کار دیگری نداشته اند و مخصوصاً مشاغل و گرفتاریهای زندگی و تحصیل و تامین معاش خانواده ، آنان را مجبور می کرد که هر چه زودتر از حمام خارج شوند و به کار و زندگی روزانه خود بپردازند ولی زنان و بانوان تنها خودشان نبوده اند که پس از شستشو و نظافت از حمام خارج شوند بلکه یک یا چند بچه قد و نیم قد را که همراه می آورده اند باید چرک گیری کنند و چند بار با صابون بشویند که همین کار مدتی از وقت حمام را می گرفت . گاهی به دستها و پاها و موی سر خود حنا می بسته اند که این کار نیز خالی از اشکال و دشواری نبوده است . از این مسایل و عوامل که بگذریم به گفته سیاح فرانسوی گاسپاردروویل : « ... زنان ایرانی حمام را بهترین نقطه تجمع خویش می دانند . دید و بازدیدها در حمام صورت می گیرد و در هر گوشه ای از آن جوخه ای از زنان که مشغول درددل اند به چشم می خورد . سر صحبت از وضع خانواده ها در گرمابه ها باز می شود . اشارات رشک آلوده و شکوه و شکایات و صلاح اندیشی با گیس سفیدان و پیرزنان ، صحنه حمام را به صورت ساحت دادگاه در می آورد .» تنها فرصت و مجال حمام زنانه بود که به آنها امکان می داد تا با علاقه مندان و دوستان یکدل همدلی کنند بی آنکه ساعیان و سخن چینان در آن غوغا و جنجال گوشخراش حمام زنان بتوانند استراق سمع کنند و گفته های آنان را بزرگ و بزرگتر کرده و تحویل شوهر و هوو و مادرشوهر و خواهرشوهر و جز اینها بدهند . آری ، حمام زنانه محل گفت و شنیدهایی بود که دو به دو می گفتند و می شنیدند در حالی که حرفهایشان در آن سروصداهای بی امان برای دیگران « که آنها نیز به خود مشغول بوده اند » مفهوم نبوده و همین فلسفه و مورد استفاده حمام زنانه آن را به صورت ضرب المثل درآورده است .

11.سگ و درویش

داستان:

دو نفر که با هم نسازند و بر سر هر امر جزیی و کار کوچکی به هم درآویزند مردم می گویند :
«این دو تا مثل سگ و درویش دم به دم به هم می پرند !»

در زمان نوح که به امر خداوند قرار بود دنیا را آب بگیرد، نوح کشتی بزرگی ساخت و از هر جانور یک جفت نر و ماده در کشتی گذاشت. قبل از طوفان، نوح به مردم گفت : «مادامی که ما در این کشتی هستیم کسی با هم جفت نشود که کشتی غرق می شود». چند روز گذشت، یک روز دیدند که کشتی سخت در تلاطم افتاده. آنها که در کشتی بودند گفتند که حتما دو نفر با هم همآغوشی کرده اند و این شر را به گردن درویش انداختند. درویش هرچه قسم خورد هیچکس باور نکرد. تا اینکه شب شد. درویش کشیک نشست دید دو تا سگ، جفتگیری می‌کنند و با تبرزین سگ نر را کشت.پس از چندی سگ ماده زایید. یک روز توله های سگ به مادرشان گفتند : «مگر ما پدر نداشتیم ؟» ماده سگ گفت : «چرا، درویش او را با تبرزین کشت.» توله ها گفتند : «پدرمان وصیتی نکرد؟» ماده سگ گفت : «چرا، پدرتان وصیت  کرد که به بچه هایم بگو هر جا درویشی دیدند تلافی خون مرا از او بگیرند.»حالا هر جا درویشی می گذرد سگ به او حمله می کند.

12.گنج قارون دارد

داستان:

قارون در ادبیات فارسی کنایه از کسی است که در اندوختن مال و ثروت زیاده خواه و در راه خدا دیناری صرف نکند .
مقصود از گنج قارون در اصطلاح عامیانه به اموال بی قیاسی اطلاق می شود که از طریق نادرست به دست آید و به فرجام نسبت به صاحب مال و ثروت وفا نکند . این ضرب المثل در جای دیگر هم به کار می رود وآن موقعی است که از ممسک و بخیلی طلب مال و اعانت و امداد شود و او برای آن که متقاضی را از سر خویش باز کند جواب می دهد : « مگر گنج قارون دارم ؟ »اکنون باید دید قارون کیست و گنج قارون تا چه میزان و مبلغ بوده و چه سرانجامی برای صاحبش داشته است. قارون که به لغت عبری او را قاروج می گویند به روایتی عموزاده حضرت موسی بوده و صورتی زیبا داشت. در اوایل کار غاشیه اطاعتش را بر دوش می کشید به قسمی که در حفظ و خواندن تورات از بیشتر بنی اسرائیل مقدم بود . صنعت کیمیا را که تا آن زمان غیر از حضرت موسی هیچ کس ندانسته بود از حضرتش بیاموخت و بدان وسیله ثروتی عظیم جمع آوری کرد که به قولی چهل شتر کلیدهای خزائنش را می کشیدند . به قولی دیگر: « چندان زینت داشت که چهل مرد کلید در گنجها بر دوش می کشیدند  ».به روایت دیگر: « وی را هفتاد هزار دیگ رویین بود پرزر کرده و در خانه ها نهاده ، وهر خانه ای را کلیدی بود زرین و قفل نیز زرین . هر کلیدی یک مثقال و چندانی کلید بود که نه مرد قوی به کار بایستی آن را از جای برداشتی ... چون وی را مال جمع شد در عوض شکر نعمت علم بی نیازی افراشت » .پیوسته ثروت خویش را به رخ بنی اسراییل می کشید و در جاه طلبی افراط می کرد و از بخل و حسد سهمی سرشار داشت . بارها می گفت :« در صورتی که پیغمبری برای موسی و سرپرستی قربانگاه و خیمه اجتماع با هارون باشد پس برای من چه خواهد ماند ؟ »روشندلان بنی اسراییل از سر نصیحت با او گفتند: « ای قارون به مال دنیا دلشاد و مغرور مباش زیرا خداوند کسانی را که دلباخته مال شوند و تنها آن را مایه مسرت خود سازند دوست نمی دارد . این مال و ثروت را در راه کمک به قوم خود صرف و احسان کن » ولی قارون به سخنان ایشان گوش فرا نداده و در پاسخ گفت: « من مال فراوان و ثروت بیکران را درپرتو علم و دانش خود اندوخته ام و خداوند تنها مرا سزاوار این نعمت شناخته است و کسی را در مال من نصیبی و حق اظهار نظری نیست  ».قارون روزی در زیباترین لباس و نفیسترین جواهر و در موکبی عظیم با چتر شاهی از جلال و جبروت به راه افتاد تا تجمل و حشمتش را به قوم بنی اسراییل نشان دهد . وقتی چشم مردم به او افتاد آنان که شیفته ظواهر و جواهر بودند بی اختیار گفتند :« ای کاش که ما نیز دستگاهی چون قارون داشتیم » ولی دانشمندان و روشندلان قوم که به حقایق حیات آگاه بودند در جواب آن دسته از مردم گفتند :« وای بر شما که اشه ی بو گرفته دنیا چشم دلتان را کور کرده است . ثروت روحی که نزد خدا اندوخته گردد و با تقوی و صلاح توام باشد بر گنج و ثروت قارون که موجب ظلم و سرکشی شود برتری دارد »یک روز موسی به قارون تکلیف کرد که چیتـَک (زکوت) مالش را بپردازد . قارون در ادای چیتـَک (زکوت)  بخل ورزید ولی چون به قدرت و نفوذ موسی واقف بود حیله و تدبیری اندیشید تا موسی را به سلاح تهمت و افترا مورد حمله قرار دهد و آبرویش را بریزد . پس جمعی از اوباش و جهال بنی اسراییل را با خود متفق ساخت و زن روسپی بدکاره ای را نیز طبق زر و جواهر داده و با وی مقرر کرد که وقتی علما و اشراف بنی اسراییل مجتمع شوند و موسی به موعظه و نصیحت مشغول گردد او را به زنا متهم سازد . چون موعد مقرر فرا رسید قارون با تجمل و غرور به آن انجمن آمده در برابر موسی بنشست و آغاز تمسخر و استهزا کرد . آن گاه به موسی گفت: « آیا زانی را مطابق تورات نباید سنگسار کرد ؟ »موسی جواب داد: « چرا » قارون گفت: « پس در این صورت تو باید سنگسار شوی زیرا اطلاع موثق دارم که با فلان زن بدکاره ای زنا کردی » موسی زن موصوفه را احضار کرد و سوگند داد که حقیقت را در حضور قوم بیان کند . حقانیت و بیان نافذ موسی به قدرت خداوندی چنان در روحیه آن زن اثر گذاشت که بدون اختیار گفت :« قارون مرا مبلغی رشوت داد تا بگویم موسی با من زنا کرده ، ولی اکنون گواهی می دهم که موسی پیغمبر بر حق است و از عمل خود بدین وسیله اظهار ندامت و پشیمانی می کنم » . موسی از شنیدن این سخن بر کمال شقاوت قارون اطلاع یافته غضبناک شد و دست مناجات برآورده قارون را نفرین کرد . همان لحظه جبرییل امین نازل شد . فرمان الهی رسانید که :« ای موسی ، ما زمین را مطیع تو ساختیم تا هرچه خواهی درباره قارون عمل کنی .» موسی مسرور و مبتهج گشته به حاضران مجلس گفت :« خداوند مرا بر قارون مسلط ساخت . هرکه تابع و پیرو اوست با وی باشد و آنان که تبعیت نمی کنند از وی دوری جویند » . اسراییلیان متوهم گشته از قارون دوری جستن به جز دوکس که یکی دائان و دیگری ایزان نام داشت . آنگاه موسی نزد قارون رفته گفت : ای زمین او را بگیر. زمین زیر پای قارون دهان باز کرده تا کعبش را گرفت.  قارون پوزخندی زد و گفت :« باز این چه سحر است که می کنی ؟» موسی دوباره فرمان داد : ای زمین او را بگیر. و تا زانوی قارون در زمین فرو رفته آغاز اضطراب کرد . نوبت دیگر فرمان داد تا کمر قارون در خاک فرو رفت . قارون تازه فهمید که سحرو جادو در میان نیست و شروع به زاری کرده  ، گفت :« ای موسی ، مرا آزاد کن تا برای همیشه در امر و فرمان تو باشم و تمام اموال و ثروتم را در اختیار تو قرار دهم  »موسی مجدداً بر زبان آورد که : ای زمین او را بگیر و تا گردن قارون در زمین فرو رفته بیشتر از پیشتر لوازم نیاز و زاری به تقدیم رسانید اما فایده ای نداد و زمین به دستور موسی او را به تمامی در کام کشید و خانه و گنجهایش نیز به موجب فرمان موسی در زیر زمین نابود گشت . اعتقاد علمای یهود بر آن است که در این قضیه از معاریف و روسای بنی اسراییل تعداد چهارده هزار و هفتصد نفر با قارون به قعر زمین فرو رفتند . باری ، آنان که تا دیروزبه جاه و مال قارون رشک می بردند پس از این واقعه متوجه شدند که ثروت وسیله عزت و نزدیکی به خداوندی نیست و چه بسا مال و خواسته که موجب هلاک و زیان دیدن خواهد بود . چون به این حقیقت واقف شدند گفتند :« آه ، که اگر لطف خدای متعال نبود ما نیز در پی قارون رفته بودیم .

گنج قارون که فرومیرود ازقهرهنوز           خوانده باشی که هم ازغیرت درویشانست                                                                                                                                             ( حافظ)

13.از دماغ فیل افتاد

داستان:

این مثل در مورد افرادی به كار می رود كه از خود راضی باشند و عجب و تكبر بیش از حد و اندازه آنها دیگران را ناراحت كند. در چنین مواردی گفته می شود : «مثل اینكه از دماغ فیل افتاده.»

در خلال مدت شش ماه كه كشتی نوح چون پر كاه بر روی امواج خروشان در حركت بود از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی كه در كشتی بوده اند سطح و هوای كشتی ملوث و متعفن شد و ساكنان كشتی به ستوه آمده نزد نوح رفتند و صورت واقعه را معروض گردانیدند. آن حضرت به در گاه كریم كارساز مناجات فرموده امر الهی صادر شد كه دست به پشت پیل فرودآورد.

چون به موجب فرمان عمل نمود خوك از پیل متولد گشته پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاك گشت. آورده اند كه ابلیس دست بر پشت خوك زده موشی از بینی خوك بیرون آمد و در كشتی خرابی بسیار می كرد و نزدیك بود كه كشتی را سوراخ نماید. باری سبحانه و تعالی به بركت دست مبارك نوح كه به فرمان خدا وندی بر روی شیر مالید شیر عطسه ای زده گربه از بینی شیر بیرون آمد و زحمت موشان را مندفع ساخت.از آنجا كه فیل حیوان عظیم الجثه ایست و عظمت و هیبتش دل شیر را می لرزاند، لذا آنچه از دماغ فیل افتاده : «حتی اگر خوك مفلوك هم باشد» در مورد افراد خود خواه متكبر معجب مورد استناد و ضرب المثل قرار گرفته است.

14.نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت

داستان:

شیارکاری با یک بند گاو در صحرا مشغول شخم زدن و کشت گندم بود، گدایی آمد و با چاخان و زبان ‌بازی، سیفال تو پالان (چالوسی) شیار کار کرد و شروع کرد به دعا و ثنایی که مرسوم گداها است که : «خدا برکت بده، چشمه­ی خواجه خضره، برکت به گوشه کرت باشه، یه مش گندم به من بده پیش خدا گم نمیشه».
شیار کار گفت : «بابا این گندما به این زحمت میباس برن تو دل زمین و هفت هشت ماه آب بخورن و ما هم خون دل و سرما و گرما بخوریم و هزار جور زحمت بکشیم تا فصل تابستون گندمی درو کنیم و خودمون و بچه بارمون و اهل و عیالمون و ارباب و مباشر و حیون و حشر و مرغ و چرغ و یه مش زن و مرد شهری هم بخورن ما وسیله­ی کار وسیله‌ساز هستیم؛ تو هم زحمت بکش بهتر از بیکاری و گداییه از همه گذشته ‌این گندم بذره و مال اربابه و من دست حروم به اون دراز نمی‌کنم برکتش ورداشته می­شه».گدا قانع شد و گفت: «من از راه دوری آدم یه ساتویی ایجو دراز می­شم.»توبره گداییش را گذاشت کنار دستش و خواب غفلت نر قلندری و بیعاری او را از جا برداشت. شیار کار هم مشغول شیار کردن و شخم زدن بود تا کارش تمام شد. گاوهایش را طبق معمول ول کرد که بروند آب بخورند، خودش هم رفت یک گوشه نشست که خستگیش در برود. یکی از گاوها خود را به توبره­ی گدا رساند و سفره­ی نان او را به دندان گرفت و تا گدا و شیارکار متوجه شوند گاو نان را بلعید. شیارکار خود را به گاو رساند و چوب را کشید به بخت گاو و حالا نزن کی بزن. گدا ماتش زد و گفت : «بابا طوری نشده، نشنیدی میگن به فقیر چه نونی بدی چه نونش بستونی تفاوتی نداره».شیارکار که گاوش فرار کرده بود، تو سر خودش می‌زد و خداخدا می‌کرد. باز گدا گفت : «بابا ! من حرفی ندارم، دگه تو چرا خودته می‌زنی بیا منه بزن وای به حال حیون زبون بسته که به گیر تو آدم ندیده افتاده؛ تو که راضی نمیشی گوت نون کس دگه ر بخوره چطور راضی میشی زن و بچه‌ت نون توره بخورن ؟»شیارکار گفت : «ها راست میگی ولی اینجور نیس، تو میری تو ده باز نونی گدایی می‌کنی اما گو من که نون گدایی خورد دگه به کار نمیره».

روایت دومزارعی در موقع استراحت، گاو خودش را در گوشه‌ای بسته بود و خودش به دنبال کارش رفته بود؛ یک نفر پیله‌ور آمد و در نزدیکی گاو بار انداخت و از کثرت خستگی به خواب رفت. گاو هم خودش را به خورجین پیله‌ور رساند و سرش را توی خورجین کرد و هرچه خوردنی در آن بود خورد. پیله‌ور پس از مدتی بیدار شد دید گاو هرچه خوردنی داشته خورده به ناچار به سراغ صاحب گاو رفت که خسارت خودش را از او بگیرد. وقتی که مطلب را به او گفت صاحب گاو جواب داد : «اشتباه کردی تو باید پول گاو مرا بدهی»پیله‌ور گفت : «چرا من باید پول گاو تو را بدهم ؟» صاحب گاو جواب داد : «برای اینکه تو لقمه­ی گدایی به گاو من دادی و گاو که نان گدایی و نان مفت خورد دیگر به درد کار نمی‌خورد».

15.گرگ باران دیده

داستان:

این ترکیب وصفی که اکنون به صورت ضرب المثل درآمده کنایه از افراد مجرب و آزموده است که گرم و سرد روزگار را چشیده، نشیب و فراز زندگی را در نور دیده، در بوته سختی­ها و دشواری­ها آبدیده شده باشند.

مثل بالا بیشتر درمحل ذم و کمتر به منظور مدح و ستایش به کار می­رود. علامه دهخدا در مورد این مثل سائر و مصطلح معتقد است که :« گرگ بچه از باران می­ترسد و در وقت باران از سوراخ خود بیرون نمی­آید هرچند گرسنه و تشنه باشد، اما چون گرگی بیرون خانه­ی خود باشد و از اتفاقات، او را باران درگیرد و ببیند از او آفتی و ضرری نمی­رسد بار دیگر دلیر می­شود و از باران خائف نمی­گردد .» اگر به همین دلیل و علت بسنده کنیم باید بگوییم گرگ بچه باران دیده ! نه گرگ باران دیده­، زیرا واژه­ی گرگ در این ترکیب وصفی ناظر بر گرگ­های بزرگ است که در صحاری و بیابان­ها به دنبال طعمه تلاش و دوندگی می­کنند. اگر غرض و مقصود گرگ بچه بود اولا گرگ بچه را به جای گرگ در مثل بالا به کار می­بردند. شادروان دکتر محمد معین هم در فرهنگ جامع و بی­نظیر خود به نقل از سایر فرهنگ­ها ذیل واژه­ی گرگ راجع به ریشه­ی این ضرب المثل می­نویسد :« گویند گرگ از باران می­ترسد و در باران از سوراخ خود بیرون نمی­آید اما همین که در صحرا باشد و باران بخورد دیگر ترسش می­ریزد .» ولی از همه­ی اینها محتمل­تر « گرگ بالان دیده » می­باشد که در اینجا معنی لغوی «بالان» به معنای دام و تله است. یعنی گرگی که یک بار در تله افتاده باشد و یا از دام و کمین شکارچی رسته باشد تجربه­ای گرانبها دارد و به قولی دیگر گرفتار نخواهد شد.

16.کله گرگی

داستان:


هرگاه کسی در مقام دعوی و شکایت یا مباحثه و مناظره سند قاطع و مدرک محکم وغیرقابل ایرادی ارائه کند که مخاطب و طرف دعوی را تحت تاثیر قراردهد اطرافیان اصطلاحاً می گویند :« فلانی کله گرگی نشان داد » یعنی: مدرکی ارائه کرد که نفی و رد آن به هیچ وجه امکان پذیر نیست .
مثل کله گرگی بیشتر بین عوام الناس بخصوص حشم داران وگله داران مصطلح است و ریشه تاریخی آن به این شرح است : به طوری که میدانیم زندگی و مقدرات حشم داران و گله داران به ویژه شبانان و چوپانان به وجود گوسفند و سلامت و پرواری گوسفند و بالاخره بهره برداری بیشتر و بهتر از همه چیز گوسفند ارتباط و بستگی دارد . گله های گوسفند تا بیست سی سال قبل که دانش و دامپزشکی توسعه و پیشرفت قابل توجهی نکرده بود همواره در معرض آفتها و بیماریهای گوناگون قرار داشتند و از رهگذرآن آفات دهها و صدها و گاهی یک رمه گوسفندبه هلاکت می رسیدند . گله داران در مقابل آن آفات و بیماریهای حیوانی به حکم تجربه و ممارست درمانها و پیشگیریهایی به کار می بردند و از مرگ و میر گله و رمه گوسفند تا حدودی جلوگیری می کردند اما دشمن اساسی و اصلی گوسفندان گرگهای گرسنه بوده اند که در نیمه های شب سگهای شبانی را می فریفتند یا می راندند و به گوسفندان که در خواب راحت غنوده بوده اند حمله برده تعداد کثیری از این حیوانات مظلوم و بی آزار را می ربودند و می دریدند .
دفع و رفع گرگان گرسنه که با سگهای چوپانی چاره پذیر نبود قهراً چوب و چماق شبانان در آن دل شب و تاریکی مظلم نمی توانست کاری انجام دهد . در واقع برای شبانان و گوسفندداران هیچ دشمنی خطرناکتر از گرگ نبود زیرا نه وسیله دفاع موثر و پیشگیری داشت و نه در روز روشن حمله می بردند که راه چاره و علاجی داشته باشد . دراین صورت اگراحیانا چوپانی موفق به کشتن گرگی می شد کله گرگی را بر سر چوبدستی خودش می کرد و به گله های دیگر می رفت . صاحبان هر گله درازای این فتح و فیروزی که دشمن خطرناکی را از سر راه گله برداشته است موظف بوده اند هرکدام یک راس گوسفند به عنوان جایزه و یا به اصطلاح چوپانان به عنوان کله گرگی به آن چوپان بدهند و بالنتیجه چوپان فاتح در ظرف چند روز به نوای قابل توجهی می رسید .
کشتن گرگ اختصاص به چوپانان و شبانان نداشت بلکه هرکس وهر شکارچی که به چنین موفقیتی دست می یافت با گرداندن کله گرگی در میان گله داران یکشبه صاحب یک گله گوسفند می شد .
صاحبان گله موظف بوده اند به محض رویت کله گرگ یک راس گوسفند یا قیمت آن را به عنوان کله گرگی به صاحب و مالکش تسلیم نمایند .

17.گرگ منشی

داستان:

اعمال و رفتار وحشیانه­ای که دوراز صفات و ملکات انسانی باشد و خواندن و شنیدن آن بی­رحمی­ها و سفاکی­ها موی بر بدن راست کند درعرف اصطلاح و امثله به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شده است.
از آنجا که این خوی و منش در میان تمام درندگان عالم به جهاتی که اشارت خواهد رفت صرفاً اختصاص به گرگ دارد و به همین ملاحظات در مورد گرگ صفتان جهان از آن استفاده و اصطلاح شده است لذا لازم دانست ریشه و علت تسمیه آن فی الجمله گفته آید .
حقیقت این است که شیر و ببرو پلنگ وخرس کفتار و روباه وشغال و بالاخره کلیه درندگان گوشتخواری که می شناسیم و یا نامشان در کتب حیوان شناسی آمده است سبعیت و درندگی آنها نسبت به همنوعان خودشان نیست یعنی از گوشت بدن یکدیگرتغذیه نمی کنند بلکه هنگام گرسنگی به سایر حیوانات وحشی و اهلی ، بخصوص گاو کوهی و بز کوهی وآهوان بیابانی و جنگلی که گوشت لذیذ و مطبوع دارند حمله می برند و مهم آنکه از گوشت آن حیوانات به مقداری که سدجوع شود می خورند و بقیه را برای سایر حیوانات گوشتخوار که قدرت و توانایی صید حیوانات قویتر از خود را ندارند باقی می گذارند ولی گرگ این حیوان سبع و درنده علاوه بر آنکه دشمن حیوانات اهلی است و پنجه ها و ناخنهای تیزش پوست گاو وگوسفند و چهارپایان راهر قدر هم کلفت و زمخت و سطبر باشد به یک حمله از هم می درد بلکه در فصل زمستان که زمین مستور از برف می شود و حیوانات علفخوار از لانه و آشیانه خارج نمی شوند به صورت دسته جمعی هفت تایی تا دوازده تایی حرکت می کنند و برای یافتن صید و طعمه از هرجا سردر می کنند و حتی گهگاه بدون ترس و وحشت از سگهای چوپانی به آغل گوسفندان و اصطبل گاوان و چهارپایان نیز یورش می برند . چه بسا اتفاق افتاده که گرگان گرسنه به آدمیان حمله کرده اند و اطفال و کودکان را در داخل و خارج روستاها ربوده اند .
با این وصف گاه اتفاق می افتد که چندروز در میان برف و بوران صیدی به چنگ نمی آورند و گرسنه می مانند ، در چنین مواردی به گفته استاد دکتر محمد جعفرمحجوب :« تمام آنان دایره وار می نشینند و به دقت یکدیگررا زیرنظر می گیرند . به محض آنکه یکی ازآنان کوچکترین ضعفی نشان داد و گرسنگی زودتر از دیگران بروی چیره شد . بی درنگ همه بر سر او می ریزند و به سرعت او را می خورند و دوباره دایره را تشکیل می دهند و به مراقبت یکدیگر می پردازند .»
به طوری که ملاحظه شد خوی و روش گرگ منشی یعنی حمله به همنوع و تغذیه از گوشت و خون همجنس صرفاً اختصاص به گرگ دارد که به هنگام احساس گرسنگی چنان سبع و درنده می شود که خودی و بیگانه نمی شناسد و هرچه را که ضعیفتر و نزدیکتر ببیند از هم می درد و می خورد در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار و درنده اگر از گرسنگی بمیرند به همنوعشان حمله نمی کنند و از گوشت و خونشان تغذیه نمی نمایند .درآن ازمنه و اعصاری که بشر در غارها زندگی می کرد و نیروی فکری و ملکات عقلانیش چندان رشد نکرده بود از آنجا که خَلقاً وخُلقاً مدنی الطبع بود دسته جمعی و به شکل گله ها و دسته ها می زیست و همان نظام ابتدایی جامعه عصر خویش را گردن می نهاد .
در میان همین گله ها و دسته های انسانهای اولیه که برای بدست آوردن غذا و به منظور تغذیه در حرکت و تلاش و تکاپو بوده اند گاهگاهی آن چنان جدالهای سخت و پیکارهای بی رحمانه روی می داد که مانند گرگان گرسنه به جان یکدیگر می افتادند و احیاناً گوشت و پوست و مقتولین و کشته شدگان را می خوردند . بعدها این روال و رویه از جهت مشابهت با خوی و منش گرگان گرسنه به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شد و از آن در موارد مقتضی که متاسفانه در طول تاریخی به کرات مشاهده شده و می شود استفاده و استناد کرده اند .

18.گرگ دهن آلوده ویوسف ندریده

داستان:

هرگاه بی­گناهی مورد تهمت واقع شود از مصراع مثلی بالا به منظوراثبات برائت و بی­گناهی خویش استفاده می­کند. این مثل مصراع دوم بیتی از یکی از غزلیات سعدی شیرازی است.
اما ریشه­ی تاریخی این مثل :
«یعقوب» پسر «اسحاق» که از انبیای بنی اسراییل است از دو همسرش به نام «لیا» و «راحیل» و دو کنیز به اسامی «بلهه» و «زلفه» دوازده پسر به وجود آورد که در کتب مذهبی به نام اسباط معروفند. نام این اسباط چنین است : «روبیل»، «شمعون»، «لاوی»، «یهودا»، «ایساخو» و «زابلیون» فرزندان لیا،«یوسف» و «بنیامین» فرزندان راحیل، «دان» و «نفتالی» فرزندان بلهه کنیز راحیل،«جاد» و «اشیر»، فرزندان زلفه کنیز لیا،که همگی در خدمت پدر بودند و یک جا زندگی می­کردند. شبی یوسف خواب دید که یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده گزارده­اند. جریان خواب را به عرض پدر می­رساند ، یعقوب به او بشارت می­دهد که رویای صادقانه است و قریبا از طرف خدای متعال به مقامی ارجمند نایل خواهد آمد. ضمنا به یوسف موکدا سفارش کرده است که این خواب را به هیچ کس به ویژه برادرانش نگوید زیرا حس حقد و حسادتشان تحریک می­شود و ممکن است برای وی ایجاد زحمت کنند. اتفاقا یوسف در آن هنگام پسری زیبا طلعت و پاکیزه اندام و دلربا بود. هنوز دوازده سال از سنش نگذشته بود که مادرش راحیل درگذشت و او و برادرش بنیامین بی­مادر شدند. چون این دو طفل خردسال از طرف پدر احتیاج به نوازش بیشتر داشتند لذا یعقوب آن­ها را بیشتر از سایر فرزندانش دوست می­داشت خلاصه آن­که موضوع خواب یوسف هم دراین زمینه مزید برعلت گردیده علاقه پدر را تشدید کرده بوده است. با وجود آن­که یعقوب در اخفاء و پنهان داشتن علاقه و محبتش نسبت به یوسف و بنیامین می­کوشید مع هذا حقیقت مکتوم نمانده نایره حسد و غیرت برادران یوسف زبانه کشید. انجمنی ترتیب دادند و پس از شور و کنکاش فراوان تصمیم به قتل یوسف گرفتند. دلیل و منطقشان این بود که چون یوسف از بین برود یعقوب چند صباحی از فراقش بی­تابی می­کند و بر اثر مرور زمان عشق یوسف فراموش می­شود و علاقه پدر به سوی ایشان معطوف خواهد گردید. هر یک از برادران در آن انجمن برای نابودی یوسف راهی پیشنهاد کرد و طریقی اندیشید اما یهودا که عاقلتر از دیگران بود قتل یوسف را که هیچ گناهی مرتکب نشده بود دور از عقل و دین و وجدان دانسته مصلحت در این دید که او را در سر راه بیت المقدس و مصر در چاهی بیندازند تا کاروانی او را بردارد و با خود به جای دوردست ببرد. در واقع با این تدبیرهم مقصود برادران حاصل می­شد و هم قتل نفس روی نمی­داد.برادران متفقا رای یهودا را پسندیدند و نزد پدر شتافتند تا اجازه فرماید که چون برای تعلیف و چرانیدن گوسپندان و سرکشی از مزارع به صحرا می­روند یوسف را نیز همراه برند زیرا به قدری یوسف را دوست دارند که نمی­توانند دوری و مفارقتش را تحمل کنند ! یعقوب اظهار نگرانی کرد که ممکن است به علت جوانی و اشتغال به امور گله داری و کشاورزی ازیوسف غافل بمانید و او را گرگ برباید. برادران سوگند خوردند که یوسف را چون جان شیرین مراقبت خواهند کرد تا در پرتو صفای کشتزارها و در زیر آسمان بهجت انگیز کنعان جست و خیز و بازی کند و جسم و جانش نشاط و انبساط یابد. یعقوب با نهایت بی میلی خواهش فرزندان را پذیرفت و بامدادان که تازه نسیم صبح وزیدن گرفته بود برادران نابکار، یوسف را برداشته یکسر بر سر چاه رفتند و او را برهنه کرده در نهایت قساوت و بی رحمی به چاه افکندند.شامگاهان که تاریکی همه جا را فرا گرفته بود با قیافه­ی مغموم و غمگین به خدمت پدر آمدند و پیراهن یوسف را که قبلا به خون حیوانی آلوده کرده بودند در کنارش نهاده عرض کردند : ای پدر ! می­دانیم که قول وگفتار ما را در عین صداقت و درستی باور نمی­کنی ولی حقیقت این است که یوسف را نزد اسباب و اثاثیه گذاشته به دنبال اسب دوانی و تیراندازی رفته بودیم. گرگ از کمینگاه خارج شده و او را پاره پاره کرد .... این پیراهن خون آلود اوست که به حضور آوردیم تا بر صحت گفتار و عرایض ما گواه باشد.یعقوب پیراهن یوسف را دید و گفت :« من هرگز گرگ هشیارتر از این ندیدم، پسر مرا از میان پیراهن بخورد و پیراهن بر او ندرد .»
غرض این است که چون گرگ در این میان گناهی نداشت علی هذا عبارت «گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده» از آن تاریخ مورد استناد و تمثیل قرار گرفت وشیخ اجل سعدی در غزل زیبایی به آن اشاره کرده چنین فرموده است:
ای  یار  جفا  کرده­ی پیوند  بریده         این بود وفاداری وعهد تو ندیده
درکوی­ تومعروفم­ و ازروی تومحروم         گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده

19.چوبکاری نفرمایید

داستان:

این عبارت به لحاظ معنی و مفهوم واقعی یعنی کسی را با چوب زدن و به وسیله چوب تنبیه و سیاست کردن است ولی مجازاً کسی را خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی ، بیش ازحد معمول و انتظار از کسی پذیرایی و به کسی محبت کردن ، نیکی کردن به آن که نسبت به تو نیکی نکرده است ، وبالاخره با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده خجل کردن است .
در تمام این موارد طرف مقابل خجلت و شرمساریش را با عبارت بالا به صور و اشکال زیر پاسخ می گوید :
چوبکاری نفرمایید ، فلانی مرا چوبکاری می کند ، خودم شرمنده هستم دیگر چوبکاری نفرمایید ، و قس علی هذا . چوبکاری همان طوری که در بالا ذکر شده حاکی از سیاست و تنبیه طرف مقابل به وسیله چوب زدن است . این نوع تنبیه و مجازات از قدیمیترین ایام تاریخی بلکه از بدو خلقت بشرکه فقط چوب درختان جنگلی آلت و ابزار کار انسانهای اولیه بوده معمول و متداول بوده است . اطفال خردسال بازیگوش را با چوبهای نازک که به دست و پایشان می زدند تنبیه می کردند .
مردان متاهل همسرانشان را - البته در دوره مردسالاری – با چوبهای ضخیم مخصوصاً چوب انار که ضربه هایش دردناک بوده و بدن را متورم و خون آلود می کرده است مجازات می کرده اند .
چوبکاری براثر زمان پیشرفت کرد! و از درون خانه داخل سیاست شده گوشه ای از گوشمالی و مجازات سیاست پیشه گان گناهکار را بر عهده گرفته است . در این مورد اگرگناهکار محکوم به مرگ می شد او را به پشت می خوابانیدند و با چوبهای ضخیم آن قدر به شکمش می نواختند که روده هایش پاره می شد و محکوم بیچاره بر اثر خونریزی داخلی به فجیعترین وضعی جان می داد . چنانچه محکومیت گناهکار در حد مرگ و اعدام نبود این گونه محکومان را که اکثراً شاهزادگان و امرای ارتش وحکام ولایت بوده اند به طریق چوب زدن و نقره داغ ! کردن ، یعنی جریمه نقدی ، و نفی بلد و تبعید محکوم می کردند تا سایر ماموران دولت تکلیف خود را بدانند و سرجایشان بنشینند .
به طوری که یادآور شد اگرچه چوب زدن از قدیمیترین ایام تاریخی رایج و معمول بود ولی چوبکاری رجال و زعمای قوم فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاد و بخصوص در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه بنابرنقشه و تصمیم میرزا تقی خان امیرکبیر شاهزادگان و حکام ولایات و فرماندهان قشون را که در انجام وظایف محوله تهاون و قصور می ورزیدند بدین وسیله چوبکاری و مجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرخدمتگزاران و عمال دولت باشد . براثر نقشه و تدبیر امیرکبیر تا آنجا که مدارک موجود حکایت می کند علاوه بر حکام ولایات در حدود چهارده تن از عموها و عموزاده های شاه و حتی پسران خاقان مغفور به علت خطاهایی که مرتکب شده بودند چوب خورده جریمه شده اند ولی پس از قتل امیرکبیر این نظم و نسق و سختگیری بلاتفاوت نیز در عصر قاجار با خود او متروک شده است .

به هرصورت در حال حاضر که جزء امثال وحکم در صحبتهایمان می گوییم فلانی مرا چوبکاری می کند از دوره قاجاریه به خصوص در زمان صدارت امیرکبیر که چوبکاری نسبت به تمام مقامات کشور رواج وکمال یافته به یادگار مانده است .

20.چوب توی آستین کردن

داستان:

هرگاه کسی در مقام معارضه و مبارزه بالاتر و قویتر از خود برآید از باب هشدار و تهدید به او گفته می شود :« با او درنیفت و چوب توی آستینت می کند » یا به شکل دیگر :« طرف قوی است . حریفش نیستی و چوب توی آستینت می کند .»
به طوری که در کتب تاریخی مسطور است در ازمنه و اعصار گذشته که حکومت استبدادی و خودکامی و خودکامگی همه جا حکمفرما بود محکومان وگناهکاران را به انواع و اقسام مختلفه تنبیه ومجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرین باشد و خیال طغیان و سرکشی وتجاوز به حقوق دیگران را در سر نپرورانند . تنبیه و مجازات به تناسب شدت و ضعف جرم گناهکاران به سه شکل انجام می گرفت . مجازات مرگ ، مجازات قطع و نقص عضو، مجازاتی که موجب درد و ناراحتی می شد .
اگرچه درعصرحاضرمحکومان به اعدام را به وسیله چوبه دار یا تیرباران یا دراطاق گاز و یا روی صندلی الکتریکی اعدام میکنند ، ولی انوع و اقسام مجازاتی که در ادوار گذشته منتهی به مرگ محکوم می شد عبارت بود از: سربریدن ، شکم دریدن ، طناب در گلو انداختن وخفه کردن ، شقه کردن ، ازکمر دو نیمه کردن ، زنده پوست کردن و...
مجازات قطع و نقص عضو که درباره محکومان درجه دوم به کار می رفت عبارت بود: چشم ازحدقه درآوردن ، آهن تفته جلوی چشم عبوردادن و نور روشنایی چشم را سلب کردن ، دست و پا و گوش وبینی بریدن ، دندان شکستن ، لب دوختن وجز اینها که منتهی به مرگ نمی شد ولی محکوم بیچاره دچار نقص عضو می گردید .
مجازات محکومان درجه سوم عبارت بود از: چوب و تازیانه بر کف وکفل محکوم زدن ، وارونه از درخت آویزان کردن ، وارونه روی دو دست ایستادن ، روی یکپای ایستادن و بالاخره چوب توی آستین محکوم کردن و مدتی او را به آن شکل وهیئت برپای داشتن بوده است .
طرز و ترتیب کار این بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و آنگاه چوب محکم و غیر قابل انحنایی را به موازات دستهای محکوم از آستین لباسش عبورمی دادند و از آستین دیگر خارج میکردند . سپس مچ دستها و انتهای آستین محکوم را با طنابی محکم به آن چوب می بستند به قسمی که دستها به حالت افقی باقی بماند و نتواند آن را به چپ و راست و بالا و پایین حرکت دهد .
محکوم را با توجه به کیفیت واهمیت خلافی که از او سرزده باشد مدتی به این شکل و هیئت در فضای باز نگاه می داشتند تا پشه ومگس و سایر حشرات مزاحم و چندش آور بر سروصورتش بنشینند و اونتواند آنها را از خود دفع کند . مجازات چوب توی آستین کردن اگر چه مرگ آور نبود و موجب نقص عضو نمی شد ولی پیداست که دستهای محکوم بر اثر سکون و بی حرکت بودن رفته رفته کرخت وبی حس می شد و مخصوصاً هجوم و حملات پشه ها و مگسها برسروصورتش چنان ناراحت کننده و چندش آور بود که دیر زمانی نمیگذشت که فریادش به آسمان بلند می شد و ازعمل خلافش اظهار ندامت و پشیمانی کرده طلب عفو و بخشش میکرد .

مراجع جمع آوری ضرب المثلهای فارسی:

امثال و حکم - علی اکبر دهخدا
کشکول شیخ بهایی - بهاء الدین محمد عاملی
کشکول عطار - محمد تقی عطارنژاد
گلستان و بوستان - سعدی
قصه های مثنوی معنوی - بدیع الزمان فروزانفر
فرهنگ ضرب المثل ها - علی توکلی
فرهنگ معین
فرهنگ عوام
فرهنگ لغات عامیانه

حسین فنودی بازدید : 68 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

تاثيرگذارى

 

آموزگارى در نيويورک تصميم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شيوه جالبى قدردانى کند. 
او دانش‌آموزان را يکى‌يکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد. 
آنگاه به سينه هر يک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلايى نوشته شده بود: «من آدم تاثيرگذارى هستم
سپس آموزگار تصميم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعريف کند تا ببيند اين کار از لحاظ پذيرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت.

آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آن‌ها خواست که در بيرون از مدرسه همين مراسم قدردانى را گسترش داده و نتايج کار را دنبال کنند و ببينند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از يک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمايند. 
يکى از بچه‌ها به سراغ يکى از مديران جوان شرکتى که در نزديکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ريزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و يکى از روبان‌هاى آبى را به پيراهنش زد. و دو روبان ديگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام يک پروژه هستيم و از شما خواهش می‌کنم از اتاقتان بيرون برويد، کسى را پيدا کنيد و از او با نصب روبان آبى به سينه‌اش قدردانى کنيد.

مدير جوان چند ساعت بعد به دفتر رئيسش که به بدرفتارى با کارمندان زير دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صميمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسين می‌کند. 
رئيس ابتدا خيلى متعجب شد. آنگاه مدير جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را می‌پذيرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سينه‌اش بچسباند. 
رئيس گفت: «البته که می‌پذيرم.» مدير جوان يکى از روبان‌هاى آبى را روى يقه کت رئيسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرين روبان را به او داد و گفت: لطفاً اين روبان اضافى را بگيريد و به همين ترتيب از فرد ديگرى قدردانى کنيد.

مدير جوان به رئيسش گفت پسر جوانى که اين روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام يک پروژه درسى است و آن‌ها می‌خواهند اين مراسم روبان زنى را گسترش دهند و ببينند چه اثرى روى مردم می‌گذارد. 
آن شب، رئيس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١٤ ساله‌اش نشست و به او گفت: امروز يک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. 
من دردفترم بودم که يکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسين می‌کند و به خاطر نبوغ کاری‌ام، روبانى آبى به من داد.

می‌توانى تصور کنی؟ او فکر می‌کند که من يک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سينه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود: «من آدم تاثيرگذارى هستم 
رئيس ادامه داد: او به من يک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسيله آن از کس ديگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه می‌آمدم، به اين فکر می‌کردم که اين روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من می‌خواهم از تو قدردانى کنم. 
مشغله کارى من بسيار زياد است و وقتى شب‌ها به خانه می‌آيم توجه زيادى به تو نمی‌کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ات که زياد خوب نيستند و به خاطر اتاق خوابت که هميشه نامرتب و کثيف است، سر تو فرياد می‌کشم. 
امّا امشب، می‌خواهم کنارت بنشينم و به تو بگويم که چقدر برايم عزيزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثيرگذار بوده‌اى.

تو در کنار مادرت، مهم‌ترين افراد در زندگى من هستيد. تو فرزند خيلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آنگاه روبان آبى را به پسرش داد. 
پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گريه افتاد. نمی‌توانست جلوى گريه‌اش را بگيرد. تمام بدنش می‌لرزيد. 
او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: «پدر، امشب قبل از اين که به خانه بيايى، من در اتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برايتان توضيح دادم که چرا به زندگيم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشيد
من می‌خواستم امشب پس از آن که شما خوابيديد، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمی‌کردم که وجود من برايتان اهميتى داشته باشد. نامه‌ام بالا در اتاقم است. 
پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پيدا کرد. 
فردا که رئيس به اداره آمد، آدم ديگرى شده بود. او ديگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طورى رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثيرگذار بوده‌اند.

 

«انسان در هر شرايط و وضعيتى می‌تواند تاثيرگذار باشد

همين امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثير مثبت گذاشته‌اند قدردانی کنيد.

حسین فنودی بازدید : 71 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

نحوه ایجاد صفحه جدید در word به صورت صحیح

1245446
اکثر کاربران در هنگام کار با نرم‌افزار Microsoft Word، وقتی قصد دارند تا ادامه متن خود را در یک صفحه جدید بنویسند، چند بار کلید Enter را فشار می‌دهند تا نشان‌گر متن به صفحه جدید وارد شود. این روش با وجود این که عملی است اما راه صحیحی نیست. چرا که در صورتی که در ابتدای صفحه قبلی، متن جدیدی اضافه کنید، چینش صفحات شما به هم می‌خورد و فضاهای خالی اضافی در صفحات به وجود می‌آید. در این ترفند قصد داریم نحوه صحیح ایجاد کردن یک صفحه جدید در Word را به وسیله یک کلید میان‌بر برای شما بازگو نماییم.

بدین منظور:
کافی است پس از اتمام تایپ متن خود در یک صفحه، کلیدهای ترکیبی Ctrl+Enter را فشار دهید.
خواهید دید که بدون ایجاد فضاهای خالی اضافی، نشان‌گر تایپ به صفحه بعدی خواهد رفت.

البته شما می‌توانید با ورود به تب Insert و کلیک بر روی Page Break نیز این کار را انجام دهید.

حسین فنودی بازدید : 99 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

 

بهره بردن از کلیدهای میان بر در آفیس بدون به خاطر سپردن آن ها


کلیدهای میان‌بر، کلیدهایی هستند که در محیط ویندوز و یا نرم‌افزارهای تحت آن، باعث تسریع در انجام عملیات مختلف می‌شوند و کاربر را از استفاده از ماوس بی‌نیاز می‌کنند. خصوصیاتی که این کلیدهای میان‌بر دارند این است که بایستی هر یک از آن‌ها را به خاطر سپرد. به عنوان مثال باید همواره به خاطر داشته باشید که کلیدهای ترکیبی Ctrl+C عمل کپی را انجام می‌دهند و کلید Ctr+V عمل Paste را. اما در نرم‌افزارهای آفیس، نظیر Word یا Excel، قابلیتی بسیار جالب و کاربردی قرار گرفته است که باعث می‌شود بدون به خاطر سپردن این کلیدهای ترکیبی، بدون نیاز به ماوس و تنها به وسیله کیبورد، هر کاری که لازم است انجام دهید. این قابلیت که Key Tips نام دارد سرعت کار شما را بسیار افزایش می‌دهد.

بدین منظور:
یکی از نرم‌افزارهای آفیس نظیر Word را اجرا کنید.
حال کافی است کلید Alt را چند ثانیه نگه‌دارید و سپس رها کنید.
خواهید دید که بر روی تمامی منوها و دکمه‌های بالای صفحه، یک کاراکتر انگلیسی نقش بسته است.
به عنوان مثال بر روی تب Insert، حرف N حک شده است. با فشردن کلید N از روی کیبورد مستقیماًً به این تب خواهید رفت و به محتویات آن دسترسی خواهید داشت. بر روی محتویات آن نیز حرف جدیدی نقش بسته است که با فشردن آن، عمل مربوط به آن انجام می‌شود.
فرض کنید ما قصد داریم بدون استفاده از ماوس، یک فایل را ذخیره کنیم. برای این کار کافی است ابتدا Alt را چند لحظه بگیریم و رها کنیم. سپس مطابق آن چه خود برنامه به ما می‌گوید ابتدا کلید F و سپس S را فشار دهیم.
دقت کنید در صورت هر گونه کلیک به وسیله ماوس، برنامه از حالت Key Tips خارج می‌شود.

لازم به ذکر است این ترفند بر روی نسخه‌های ۲۰۰۷ به بعد آفیس عمل می‌کند.

حسین فنودی بازدید : 72 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

فکر می کنید اگه در دوره حافظ و فردوسی و......تلفن بود اونم ازنوع منشی دار ،

منشی تلفن خونشون چی می گفت ؟

لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.

پیغام‌گیر حافظ

رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زان زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور

پیغام‌گیر سعدی

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم*

پیغام‌گیر فردوسی

نمی‌باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب

پیغام‌گیر خیام

این چرخ فلک، عمر مرا داد به باد
ممنون تو‌ام که کرده‌ای از من یاد
رفتم سر کوچه، منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد

پیغام‌گیر منوچهری

از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم

پیغام‌گیر مولانا

بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!

پیغام‌گیر باباطاهر

تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت

پیغام‌گیر نیما یوشیج

افسوس می خورم،
چون زنگ میزنی،
من خانه نیستم که دهم پاسخ تو را،
بعد از صدای بوق،
برگو پیام خود،
من زود می‌رسم،
چشم انتظار باش.

حسین فنودی بازدید : 111 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

توجّه: بخشی از اسم هایی که متمّم می گیرند، با ممیّز می آیند. در این حالت، متمّم همیشه جمع و حرف اضافه ی آن ها « از » است. مثال:                                                                        
چهارنفر از رفقا
                                    پنج اصله از درخت ها
دو سه فروند از کشتی ها
                       شش قبضه از تفنگ ها
-
    پاره ای دیگر از اسم های بدون ممیّز هم متمّم می گیرند. این متمّم نیز نشانه ی جمع دارد و این گروه نیز با حرف اضافه ی  « از » می آیند؛ مثال:
عدّه ای از
  -  بعضی از – بسیاری از -  مقداری از – کسی از – بخشی – رقمی از -  قدری از...
-
    در بعضی از گروه های اسمی همراه با عدد کسری، وجود متمّم اسم اجباری است؛ امّا در صورت حذف حرف اضافه ی اختیاری به جای آن، نقش نمای اضافه می آید و متمّم به شکل مضاف الیه اسم پیش از خود ظاهر می شود؛ مثال:
یک چهارم از باغچه را بیل زدم= یک چهارم باغچه را بیل زدم.
دو سوم از کارها تمام شد= دو سوم کارها تمام شد.
-
    گاهی حرف اضافه به نقش نمای اضافه تبدیل می شود؛ مثال:
از مصاحبت با شما بهره بردم.= از مصاحبت شما بهره بردم.
احترام به پدر و مادر واجب است.= احترام پدر و مادر واجب است.
-
    گاهی متمّم اسم می تواند متمّم داشته باشد که به آن « متمّم متمّم » می گویند؛ مثال:
از
   آشنایی     با      شما خوشحال شدیم.
  متمّم اسم           متمّم متمّم   
انتقاد
 از  دیگران  نباید با   توهین       به   آن ها   همراه باشد.
                                   متمّم اسم      متمّم متمّم
                                  ( همراه )
روش تشخیص متمّم اسم از سایر متمّم ها:
-
    با توجّه به آنچه گذشت، تنها برخی از اسم ها همراه متمّم به کار می روند. این دسته از اسم ها دارای حرف اضافه ی اختصاصی هستند؛ یعنی متمّم آن ها همیشه به دنبال حرف اضافه ی خاصی می آید؛ مثلاً همیشه می گوییم: آشنایی با کسی یا چیزی و هیچ گاه نمی گوییم، آشنایی از یا در یا بر کسی یا چیزی.
.
 گزارش کوتاهی از این مسابقه به دست ما رسیده است.
.
 بحث  در باره ی این طرح به پایان رسید.
-
    متمّم اسم همراه هسته، یک گروه اسمی است و به عنوان یک واحد یک پارچه در نظر گرفته می شود؛ بنا براین همیشه          می توان جمله ای جست و جو کرد که در آن متمّم اسم و هسته  درجایگاه مفعول قرار داشته و نقش نمای « را » پس از آن ها آمده باشد؛مثال:
-
    مراجعه به این کتاب ها را به شما توصیه می کنیم.
   گروه اسمی( مفعول)
-
    گزارش کوتاهی از این مسابقه را با هم می بینیم.
گروه اسمی (مفعول)
   نمونه سوال از مبحث متمّم اسم:
*
    در کدام گزینه متمّم اسم وجود دارد؟
1)
   گاهی از نهاد آدمی فریادی بر می آید که به گوش جان  می رسد.
2)
   از مجموع آثار فکر و عمل بشر می توان دانست که پسندیده ی خاطر او چیست.
3)
   آغاز تاریخ تمدّن انسان از روزی است که تفکر فلسفی جانشین قدرت مادّی گردد.
4)
   بریدن از علایق زیان بخش و رهیدن از چنگال لذّات فریبنده آسان نیست

حسین فنودی بازدید : 199 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

حرف(ط) : جنجالی ترین حرف در املای کلمات است . مخرج طاء تنها ویژه واژه های عربی است و در فارسی ط نداریم و واژه هایی که با  ط  نوشته می شوند یا عربی اند و یا اگر عربی نیستند غلط املایی هستند . مانند طهران ،طالش، اصطهبان ، طوس که خوشبختانه امروزه دیگر کسی تهران ،تالش ، استهبان و توس را دیگر نادرست نمی نویسد. اما بلیت واژه ای فرانسوی است . تایر tire واژه ای انگلیسی است . اتاق مغولی است . تپش فارسی است و دلیلی ندارد که آن ها را نادرست بنویسیم و امروزه دیگر این واژه ها را درست می نویسند مگر کسانی که با ریشه واژه ها آشنا نیستند.

حرف( ق ):  نیز در مرتبه دوم حروف جنجالی است . در فارسی قاف نداریم  غ  داریم . قاف ویژه واژه های عربی در 90 درصد موارد است واژه های  عربی دارای ریشه ی اغلب سه حرفی و دارای وزن و هم خانواده اند مانند: قاسم ، تقسیم ، مقسِّم ، انقسام ، قَسَم ، قسمت ، اقسام ، مقسوم ، قسّام ، منقسم و تشخیص واژه ی عربی الاصل دارای قاف کار ساده ای است . اما دیگر کلمات قاف دار یا ترکی اند و یا مغولی . مانند قره قروت: کشک سیاه / قره قویونلو : صاحبان گوسفند سیاه/ قره گوزلو: دارنده ی چشم سیاه / قزل آلا : ماهی طلایی

کلماتی مانند آقا ،قلدر ، قرمساق  نیز مغولی اند.  کلمه قوری نیز روسی است اصلاً قوری ،کتری ، سماور ، استکان همه واژه های روسی اند و اینها زمان قاجاریه و در دوره صدارت اعظمی امیر کبیر وارد ایران شدند . کلماتی مانند قند و قهرمان و قباد معرب  کند کهرمان و کَواذ هستند همان گونه که کرماشان یا کرمانشاه را عرب قرماسان یا قَرمسین تلفظ می کرده اما امروزه ما ایرانیان کرمانشاه یا کرماشان را قرماسان یا قرمسین تلفظ نمی کنیم  اما کواذ را قباد می گوییم و این تأثیر زبان عربی بر فارسی است.

حروف چهارگانه ( گ /چ/ پ / ژ )  : نیز در عربی فصیح یعنی نوشتاری وجود ندارد. و هر کلمه ای که دارای یکی از این چهار حرف است حتماً عربی نیست و به احتمال بسیار ریشه ی فارسی دارد . مانند منیژه ، مژگان ، ژاله ،پروین ، پرنده ، گیو، گودرز ،منوچهر ، پریچهر  و ... البته اغلب چنین است و موارد اندکی نیز امکان دارد از دیگر زبانها باشد مانند پینگ پونگ که چینی است . یا چاخان و خپل که مغولی اند . اشتباه نکنید چاخان ترکی نیست . مغولی است زیرا در ترکی به دروغ  می گویند  یالان .یا پارتی partyکلمه ای انگلیسی است و  آپارتمان واژه ای فرانسوی است.

شاید بپرسید پس سایر حروف مانند  الف ب ت ج د ر ز س ش ف ک ل م ن و ه ی  چگونه هستند ؟ پاسخ شما این است که اینها حروف مشترک در سراسر زبانهای جهان است . هرچند برخی اقوام بعضی حروف را ندارند و به گونه دیگر ادا می کنند . مانند حرف   ر  که در فرانسه   غ گفته می شود  و یا همین  ر   در چین  ل   خوانده می شود.

حسین فنودی بازدید : 94 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

زبان فارسی در کنکور 94 (کلیّه ی رشته ها)  

بخش اوّل                        

                   

1-   هسته ی گروه اسمی روبه روی همه ی گروهها درست است بجز:

الف: تعیین ارزش دقیق معنایی عناصر زبان      ( ارزش)                     

 ب: مجموعه ی آثار ادبی گذشته ی این مرز و بوم      ( مجموعه )

ج: رابطه ی همنشینی هر واحد زبانی با واحد زبانی دیگر   (  رابطه)      

د: کوچکترین واحد زبانی با معنای مستقیم و غیر مستقیم         (  واحد )

2-   در عبارت: (( این همه تلاش روزانه، این پرکاری درنگ ناپذیر، این زد و خورد همیشگی از عشقی است که به خدای زیباییها می ورزیم.)) چند تکواژ وجود دارد؟ 

الف: سی و پنج

ب: سی و شش

ج: سی و هفت

د: سی و چهار

3-   کدام گزینه بر اساس الگوی (( صفت+اسم+ نقش نمای ِ + اسم+ نقش نمای ِ  +صفت)) ساخته شده است؟

          الف: کدام پهلوان مبارز ایران زمین                               

           ب: پنج روز به جا مانده ی عمر انسان بی خبر

           ج: بعضی سروده های شاعران گذشته                           

            د: همان جنگجوی دلاور عرصه ی جنگ جهانی

4-   تعداد واجهای هسته ی دومین گروه اسمی در عبارت زیر چند تاست؟

    در این سفر دور و دراز، در این کوره­راه های پر نشیب و فراز همه جا نغمه های آسمانی تو تسلّی بخش دل ماست.

الف: شش

 ب: هفت

 ج: هشت                                            

د: نه

5-   یشترین تعداد تکواژ در کدام مصراع به چشم می خورد؟

الف: دورِ تو به خاتمِ دوران نبشت. 

ب: رد مکنم کز همه رد گشته ام.

ج: چشمه ی مهتاب تو سردی گرفت.

د: نوری از آن دیده که بیناتر است.

6- تعداد تکواژهای کدام مصراع کمتر است؟( عمومی- هنر-94)

الف: ز نارساییِ طومارِ عمر می ترسم.

 ب:  سالها در طلبت گوشه نشینی کردم.

ج: گریه ی مستانه آخر عقده ام از دل گشود 

 د:  ز سحرانگیزیت ای چشم کافر کیش، حیرانم

7- عبارت(( همسنگی آوایی و معنایی در شعر شکلی پویا و بسیار هنرمندانه ایجاد می کند و در تقویت موسیقیِ زبان مؤثّر است.)) چند تکواژ دارد؟ ( عمومی- تجربی-94)     

الف: سی و شش

ب: سی و پنج

 ج: سی و چهار

  د: سی و سه 

8- در عبارات زیر انواع جمله یافت می شود بجز:

مثنوی با داستان نی آغاز می شود. نی در واقع روح حیران اوست که از اصل خود جدا مانده و آرزوی بازگشت بدان اصل دارد. امّا چگونه می توان به این اصل پیوست؟ تنها راه رسیدن به این اصل عشق است. عشقی که انسان را از خود تهی می کند و مانند نی جزناله ای بر لب نداشته باشد.

الف: سه جزئی گذرا به متمّم

 ب: سه جزئی گذرا به مفعول

ج: چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند

د: چهار جزئی گذرا به مفعول و متمّم

9- جمله ی دوم عبارت زیر چندجزئی است؟

باید گفت : جهان بینی مولانا شعر او را از لحاظ گستردگی حوزه ی عاطفی و هیجانهای روحی ممتاز ساخته است و در زبان شعر او منعکس شده و به آن تحرّک و شوری بی نظیر ارزانی داشته است.

الف: سه جزئی با مسند

 ب: سه جزئی با مفعول

ج: چهار جزئی با متمّم  و مفعول

د: چهارجزئی با مسند و مفعول

10- در منظومه ی زیر جملات اوّل، چهارم و پنجم به ترتیب چندجزئی است؟

((من دویدم درباغ/  و کسی را دیدم/ که به دستش سبدی خاطره داشت./ داشت در پای چناری غمگین، تخم آواز قناری می کاشت./ ناگهان شوق تپش در دل و جانم جوشید.

الف: دوجزئی-  سه جزئی با مفعول- دوجزئی

ب: دوجزئی-  سه جزئی با مفعول- سه جزئی با متمّم

ج: سه جزئی با متمّم- چهار جزئی با متمّم  و مفعول- دوجزئی

د:  سه جزئی با متمّم- چهار جزئی با متمّم  و مفعول- سه جزئی با متمّم

ادامه دارد....

حسین فنودی بازدید : 76 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

نحوه پاسخگویی به سؤالات همکاران و دانش آموزان

 سؤالات دریافتی همکاران و دانش آموزان  در روز جمعه ی هرهفته پاسخ داده می شود.

 
دوستان گرامی لطفاً  در قسمت «نظرات»سؤالات خود را بنویسند تا از طریق همین قسمت (نظرات) به آن پاسخ دهم.

حسین فنودی بازدید : 65 دوشنبه 18 آبان 1394 نظرات (0)

خدا به همان اندازه كه براي كساني كه جز فهميدن نمي دانند دير ياب است,به همان اندازه براي كساني كه جز دوست داشتن نمي فهمند ,به اساني بوي يك گل استشمام ميشود

حسین فنودی بازدید : 149 دوشنبه 18 آبان 1394 نظرات (0)
نام کتاب درس های نوبت اول درس های نوبت دوم  
زبان فارسی (2) 1 الی 14 15 الی 28  
زبان فارسی (3) عمومی 1 الی 12 13 الی 24  
زبان فارسی (3) علوم انسانی 1 الی 14 15 الی 27  

ارزشیابی مستمر:

* املای تقریری   ( 10 نمره)

* فعالیت های کلاسی  (2 نمره)

* پرسش های کلاسی  ( 2 نمره)

* آزمون کتبی ( 4 نمره)

* تهیه دفتر ( 2 نمره)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 58
  • بازدید سال : 572
  • بازدید کلی : 34,196